هنری بلند شده بود، مثل تارزان روی سینهاش کوبیده بود، فریاد کشیده بود، و بعد در رودخانه شیرجه زده بود. فاصلهای که تا رسیدن به سطح آب طی کرده بود، فاصله بین مرگ و زندگی بود.
برای غرورمان بگرییم و 14 داستان از دیگر نویسندگان خارجی
هوا سرد بود، سه شب نخوابیده بودم. خسته بودم، داشتم از کوره در میرفتم. فریاد زدم: «لات و بیسروپا یک جایی مرا ببر، هر گوری شده که بشود کپه گذاشت.»
رئیس حوزه نمایندگی در حالی که سرش را میخوارند، میگفت: «یک جای دیگری هم هست، فقط شما از آنجا خوشتان نمیآید، قربان یک جای عجیب غریبی است!»
بهادر (داستانهای کوتاه جهان 4)
خیلی از کسانی که به خانه خانم و آقای دوبر میآمدند،درباره آن عروسک تزئینی اظهارنظر میکردند. یکی از برادرشوهرهای جینا به شدت از این اسباببازی ماشینی میترسید. او میگفت که عروسک جنزده است و سعی میکرد تا جای ممکن از آن دور بماند. جینا حالا داشت علت ترس او را متوجه میشد.
بازیهای شبانه
مجموعهای که در دست دارید شامل بیست و دو داستان کوتاه است که تعدادی از آنها قبلا در بعضی مطبوعات چاپ شدهاند و تعدادی نیز برای نخستین بار در این مجموعه چاپ میشوند.
نکتهای که این مجموعه را خواندنیتر میکند این که دو نویسنده ـ استیگ داگرمن از سوئد و واسیلی شوکشین از روسیه ـ برای نخستین بار به جامعه ...
خوشبینها
کل ماجرایی که میخواهم تعریف کنم، زمانی اتفاق افتاد که من فقط پانزده سال داشتم. سال 1959 بود؛ یعنی همان سالی که پدر و مادرم از هم جدا شدند؛ سالی که پدرم مردی را کشت و به زندان رفت؛ سالی که من خانه و مدرسه را ول کردم، خودم را بزرگتر جا زدم و به ارتش پیوستم و دیگر به ...