رمان خارجی

بهادر (داستان‌های کوتاه جهان 4)

(-)

خیلی از کسانی که به خانه خانم و آقای دوبر می‌آمدند،درباره آن عروسک تزئینی اظهارنظر می‌کردند. یکی از برادرشوهرهای جینا به شدت از این اسباب‌بازی ماشینی می‌ترسید. او می‌گفت که عروسک جن‌‌زده است و سعی می‌کرد تا جای ممکن از آن دور بماند. جینا حالا داشت علت ترس او را متوجه می‌شد.

9786001218828
۱۳۹۵
۱۸۱ صفحه
۱۴۳ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های جمعی ار نویسندگان
بازی‌های شبانه
بازی‌های شبانه مجموعه‌ای که در دست دارید شامل بیست و دو داستان کوتاه است که تعدادی از آن‌ها قبلا در بعضی مطبوعات چاپ شده‌اند و تعدادی نیز برای نخستین ‌بار در این مجموعه چاپ می‌شوند. نکته‌ای که این مجموعه را خواندنی‌تر می‌کند این که دو نویسنده ـ استیگ داگرمن از سوئد و واسیلی شوکشین از روسیه ـ برای نخستین بار به جامعه ...
خوش‌بین‌ها
خوش‌بین‌ها کل ماجرایی که می‌خواهم تعریف کنم، زمانی اتفاق افتاد که من فقط پانزده سال داشتم. سال 1959 بود؛ یعنی همان سالی که پدر و مادرم از هم جدا شدند؛ سالی که پدرم مردی را کشت و به زندان رفت؛ سالی که من خانه و مدرسه را ول کردم، خودم را بزرگ‌تر جا زدم و به ارتش پیوستم و دیگر به ...
برای غرورمان بگرییم و 14 داستان از دیگر نویسندگان خارجی
برای غرورمان بگرییم و 14 داستان از دیگر نویسندگان خارجی هوا سرد بود، سه شب نخوابیده بودم. خسته بودم، داشتم از کوره در می‌رفتم. فریاد زدم: «لات و بی‌سروپا یک جایی مرا ببر، هر گوری شده که بشود کپه گذاشت.» رئیس حوزه نمایندگی در حالی که سرش را می‌خوارند، می‌گفت: «یک جای دیگری هم هست، فقط شما از آن‌جا خوشتان نمی‌آید، قربان یک جای عجیب غریبی است!»
مردی که از دیوارها عبور می‌کرد (25 داستان کوتاه درخشان از نویسندگان جهان) مجموعه داستان
مردی که از دیوارها عبور می‌کرد (25 داستان کوتاه درخشان از نویسندگان جهان) مجموعه داستان کوشش مترجم در گردآوری بیست و پنج داستان کوتاه این مجموعه، در درجه اول معرفی نویسندگانی بوده که به رغم نقش و جایگاه برجسته‌شان در داستان کوتاه، تاکنون بخت معرفی به خواننده فارسی زبان را نداشته یا کم‌تر داشته‌اند. نویسندگانی مانند مارسل امه، بنوا دوتورتر، برونو شولتس، دانیلو کیس، آیرین نمیروفسکی و تادئوش بوروفسکی از این جمله‌اند. در کنار آن‌ها ...
تمام شب در کنار هم و داستان‌های دیگر از نویسندگان یونانی
تمام شب در کنار هم و داستان‌های دیگر از نویسندگان یونانی نیکوس کازانتزاکیس نقل می‌کند که پدربزرگش هر شب فانوس به دست به میدان روستایش می‌رفته و اگر بیگانه‌ای می‌یافته او را به خانه‌اش می‌برده، می‌خورانده و می‌نوشانده، سپس چپق به دست می‌نشسته و به بیگانه می‌گفته نقل کن. برای او راست و دروغ بودن نقل‌های مهمان بیگانه اهمیت نداشته، فقط می‌خواسته که برایش نقل کنند... در دیار که اسطوره‌هایش سراسر ...
مشاهده تمام رمان های جمعی ار نویسندگان
مجموعه‌ها