خیلی وقته که هردومون دیگه از چیزی نمیترسیم؛ اگه اراده کنیم نمیمیریم. این رو حس کردی؟ نسل ما کوشش میکنه که یه روز از حنجرهی ناسورش رد شه؛ حتی اگه صداش مثل قل خوردن سنگریزه باشه.
باغ استخوانهای نمور
«... من یه دوندون لق دارم. گاهی که دلم میخواد درد بکشم باهاش بازی میکنم و فشارش میدم؛ نمیدونی چه لذتی داره! دلم میخواد با زدنم همین درد رو برگردونی تو چونهم. د بزن لاکردار، خجالت نکش! میدونم که تو هم به لذت میرسی، مردای این جوری زیادن، مردایی که وقتی زناشونو زیر دست و پا میگیرن انگار دارن تانگوی ...
صداهای نزدیک و در عین حال بسیار دور از صفدر و صفورا دوچرخه و سینما
صفورا زانو در بغل گرفته و گریه میکند. کم کم بیماری صرع در او شروع میشود. و روی زمین دراز میکشد و دست و پا میزند. صفدر ترسیده و میدود و کاردی را از توی چمدان بیرون میکشد و دور صفورا دایرهای رسم میکند. صفدر نظارهگر اوست تا زمانی که صفورا آرام میگیرد و مینشیند.
صفورا انگار صدایی میشنود. ذوق زده ...
حلزونهای پسر
با خودم گفتم باید به این سفر بروم و میدانم چیزی از این بیرحمانهتر نیست. پس بیجهت نبود که از سر شوق ریشم را با دقت تراشیدم، دندانهایم را مسواک زدم و توشه مختصری در ساک دستیام چپاندم.
خانه تلخ
هما: (وحشتزده به همه نگاه میکند) چه کسی من رو به این سالهای عذابدهنده آورد؟
کیخسرو: اون ساعت!
فرنگیس: نالههای من!
(سرهنگ سایه به همه پشت کرده و رو به دیوار ایستاده است)
هما: (اشاره به سرهنگ سایه)
چرا او به همه ما پشت کرده؟
همایون: اون نمیخواد به گذشته برگرده.
فرنگیس: حالا هم شرمزده ست.
کیخسرو: شرمزده ست، چون کار دیگری از دستش ساخته نیست.
سرهنگ سایه به ...
مردهای که حالش خوب است
زندگی پدری عیاش اما دوستداشتنی در این کتاب روایت میشود. داستان آغازی واقعگرا دارد اما به تدریج با اساطیر و کابوسهای سرزمین جنوب در هم میآمیزد و حال و هوایی وهمآلود و جادویی پیدا میکند...