مجموعه داستان ایرانی

سگی در خانه 1 آنارشیست دست دوم

جهان داستان‌های احمد آرام در هم تنیده شده است، به همین دلیل ترکیبی بدیع می‌سازد و وقایعی متنوع و در خور توجه. از همین رو تولید نور، رنگ و صدا یکی از شیوه های روایی، برای رسیدن به زبان مکان است. تحلیل روان‌شناختی آدم های این داستان‌ها، در بحبوحه زندگی پرپیج و خم معاصر، زوایای روح آنها را به جهان داستان‌هاش منتقل می‌سازد. و این بار نویسنده با پنج داستان، بازی را به درون کلان شهرها می برد، اما همچنان جادوی بومی داستان‌هاش با اوست، و این بار کوشش می شود تا سویه های ویژه‌ای را در نقل روایت تجربه کند.

پیدایش
9786002965479
۲۰۰ صفحه
۷۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های احمد آرام
حلزون‌های پسر
حلزون‌های پسر با خودم گفتم باید به این سفر بروم و می‌دانم چیزی از این بی‌رحمانه‌تر نیست. پس بی‌جهت نبود که از سر شوق ریشم را با دقت تراشیدم، دندان‌هایم را مسواک زدم و توشه مختصری در ساک دستی‌ام چپاندم.
صداهای نزدیک و در عین حال بسیار دور از صفدر و صفورا دوچرخه و سینما
صداهای نزدیک و در عین حال بسیار دور از صفدر و صفورا دوچرخه و سینما صفورا زانو در بغل گرفته و گریه می‌کند. کم کم بیماری صرع در او شروع می‌شود. و روی زمین دراز می‌کشد و دست و پا می‌زند. صفدر ترسیده و می‌دود و کاردی را از توی چمدان بیرون می‌کشد و دور صفورا دایره‌ای رسم می‌کند. صفدر نظاره‌گر اوست تا زمانی که صفورا آرام می‌گیرد و می‌نشیند. صفورا انگار صدایی می‌شنود. ذوق زده ...
باغ استخوان‌های نمور
باغ استخوان‌های نمور «... من یه دوندون لق دارم. گاهی که دلم می‌خواد درد بکشم باهاش بازی می‌کنم و فشارش می‌دم؛ نمی‌دونی چه لذتی داره! دلم می‌خواد با زدنم همین درد رو برگردونی تو چونه‌م. د بزن لاکردار، خجالت نکش! می‌دونم که تو هم به لذت می‌رسی، مردای این جوری زیادن، مردایی که وقتی زناشونو زیر دست و پا می‌گیرن انگار دارن تانگوی ...
بیدار نشدن در ساعت نمی‌دانم چند
بیدار نشدن در ساعت نمی‌دانم چند خیلی وقته که هردومون دیگه از چیزی نمی‌ترسیم؛ اگه اراده کنیم نمی‌میریم. این رو حس کردی؟ نسل ما کوشش می‌کنه که یه روز از حنجره‌ی ناسورش رد شه؛ حتی اگه صداش مثل قل خوردن سنگریزه باشه.
به چشم‌های هم خیره شده بودیم
به چشم‌های هم خیره شده بودیم چشم‌هایش را می‌بندد. نور لرزان چراغ قوه سایه‌ی مژه‌هایش را تا بالای ابروها گسترش می‌دهد، و همچون بیشه‌ای هاشور زده، روی پیشانی‌اش پخش می‌شود. پلک‌های بسته‌اش، با آرامش خاصی دیده می‌شود. به خودم می‌گویم صورتش حالتی دارد که می‌توانم حدس بزنم پشت تاریکی آن پلک‌های بسته چه چیزهایی را می‌بیند، چون گاهی سایه افکار درونی‌اش به پوست صورتش فشار می‌آورد ...
مشاهده تمام رمان های احمد آرام
مجموعه‌ها