رمان خارجی

عشق در روزگار وبا

(El amaor en los tiempos del colera)

نگاه ناخدا به سمت فرمینا داثا چرخید و بر پلک‌هایش نخستین بارقه‌های یخچه‌های زمستانی را تشخیص داد. سپس فلورنتینو آریثا را برانداز کرد، با سلطه خلل‌ناپذیرش بر خویش و عشق تهورآمیزش، و تردیدی دیر هنگام گریبانش را گرفت که باعث هراسش شد: آنچه حد و مرز نمی‌شناسد زندگی است نه مرگ. ازش پرسید: "خب، جنابعالی خیال می‌کنید تا کی می‌توانیم این رفت و برگشت مرده شور برده را ادامه بدهیم؟ " فلورنتینو آریثا پاسخ را از پنجاه و سه سال و هفت ماه و یازده روز پیش - به اضافه شب‌هایشان - آماده در آستین داشت. گفت: "تمام عمر". «عشق در روزگار وبا» روایت بیش از نیم قرن شیدایی است که تاماس پینچون درباره‌اش با وجد می‌گوید: "واقعا محشر است...".

9789642953516
۱۳۹۵
۴۶۸ صفحه
۵۳۸ مشاهده
۰ نقل قول
گابریل گارسیا مارکز
صفحه نویسنده گابریل گارسیا مارکز
۸۰ رمان گابریل خوزه گارسیا مارکِز رمان‌نویس، روزنامه‌نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی است. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور است و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می‌کند. او در سال ۱۹۴۱ اولین نوشته‌هایش را در روزنامه‌ای به نام Juventude که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به تحصیل رشتهٔ حقوق در دانشگاه بوگوتا پرداخت و همزمان با روزنامه آزادیخواه ال‌اسپکتادور ...
دیگر رمان‌های گابریل گارسیا مارکز
100 سال تنهایی
100 سال تنهایی با گذشت سالیان سال، هنگامی که سربازان جوخه آتش برای اجرای حکم در مقابل سرهنگ «آئورلیانو بوئندیا»، صف کشیده بودند، بعدازظهر روزی را به خاطر آورد که پدرش او را برای «جستجوی یخ» برده بود. در آن هنگام، دهکده «ماکوندو» فقط شامل بیست خانه خشتی و گلی می‌شد...
18 داستان کوتاه
18 داستان کوتاه سفر سختی بود. همه این مدت در این فکر بودم که در دنیا، هیچ‌چیز دلرباتر از یک زن جذاب نیست؛ ترس که برایم ممکن نبود حتی برای یک لحظه هم که شده، خود را از سحر و جادوی آن مخلوق افسانه‌ای که پشت به من خوابیده بود، رها کنم. میهماندار اول، بلافاصله پس از بلند شدن هواپیما، ناپدید شد و ...
گردباد برگ
گردباد برگ شرکت موز، به گونه‌ای ناگهانی ظهور کرد. انگار گردبادی از درون شهر برخاست، برگ‌ها را چرخاند و به هوا برد. به نظر می‌رسید این برگ‌ها، پسماندهای تجهیزات و اجساد انسانی شهرهای دیگر، ناشی از جنگ داخلی باشند، رویدادی که به تدریج به فراموشی سپرده می‌شود.
چشم‌های سگ آبی رنگ
چشم‌های سگ آبی رنگ بیرون، لحظه‌ای باد وزید ولی زود آرام شد و صدای نفس کشیدن کسی به گوش رسید که در آن لحظه در بستر غلتی زده بود. باد ییلاقی فرو نشست دیگر بوی خاک و علف مرطوب به مشام نمی‌رسید. گفتم: «فردا اگر زنی را دیدم که دارد روی دیوارها می‌نویسد: چشم‌های سگ آبی‌رنگ آن وقت تو را خواهم شناخت.
تلخ‌کامی برای 3 خواب‌گرد
تلخ‌کامی برای 3 خواب‌گرد
مشاهده تمام رمان های گابریل گارسیا مارکز
مجموعه‌ها