«زن گدا» کتاب، جوانهزنی است رانده مادر، سالک راهی صعب. یکه و تنها در جغرافیای هجر و همواره در جوار آب و تالاب، در گمگشتگی و از دستشدگی، میرسد به جلگه پرندگان، به کویر هستیاش. در پی طعام است، طعمه هم میشود، تن هم میسپارد، با جانی کاسته. گرسنه است، ماهی خام سق میزند، میجود، میلیسد. با آن حفره زخم پا گاهی خواهان پیدا میکند، عابری، جاشویی، صیادی، در ربطی فارغ از همخواهی. حامله است. نوزاد را میبخشد به بانوی غریبه، به قصد ریشه گرفتن در آسیای زادگاه...