قصههای آمبولانسچی (مجموعه طنز)
پشت آمبولانس نشسته بودم و توی خیابانها میچرخیدم که دیدم ناغافل تالاپی یک ماشین زد به یک عابر، عابر پرید هوا، سه تا چرخ خورد، بعد افتاد زمین، 30 متر غلت خورد، بعد افتاد تو جوب، 300 متر قل خورد. گازش را گرفتم و رفتم بالا سر مصدوم و پیاده شدم و گفتم: خوبی؟ عابر، که یک روزنامه توی ...
قصههای آسانسورچی
من تنها آسانسورچی دنیا هستم که قصه بالا و پایین رفتنهایم را برایتان تعریف میکنم.
آسانسورچی صفحهای است که به دعوت بزرگمهر حسینپور در چلچراغ راه انداختم. برخلاف باقی نویسندگان و روزنامهنگاران تا الان هیچکدام از مجموعه آثار پیوسته مطبوعاتی این قلم، شانس نداشته غول مرحله آخر را رد کند و مجوز انتشار بگیرد.
اکونآبادیها (کار اقتصاد دنیا چطور به اینجا کشید)
این کتاب از آن نوعی است که وقتی اسمش را میبینی اول «مسخره»اش میکنی: «آخه اکونآبادیها هم شد اسم؟ اسمی قشنگتر از این نبود؟ آدم یاد یک جاهای بد بد میافتد.» فهرست کتاب را که میبینی- با آن عناوین مسخره - تصمیم میگیری «نادیده»اش بگیری: «من که وقت خواندن این کتابهای بیارزش را ندارم...».
قصههای کاناپهچی (مجموعه طنز)
تاریخ طنز در ایران با همه دستهبندیهایش با ادبیات و شعر و داستان و هنر درآمیخته است، به گونهای که نمیتوان تقدم و تاخری برای هر یک از آنها پیدا کرد. تنها اتفاقی که در جهان مدرن رخ داد این بود که عرصههای دیگری با سرشت و خمیرمایه طنز راه خود را در این وادی پر راز و رمز ...