... آره جریان آتیش زدن موند... دیماه 60 بود... هوا خیلی سرد بود. خوب یادمه. اومدم بیرون. در مغازه رو قفل کردم. دست دراز کردم کرکره رو بکشم پایین اصلا نفهمیدم چی شد. یکی گفت مرگ بر خائن و یکه گوله آتیش از کنار گوشم خورد به شیشه افتاد تو مغازه. برگشتم ببینم کیان.. دیدم دو تا موتور گازش و گرفتن رفتن... تو یه چشم به هم زدن آتیش شعله کشید و مغازه سوخت... یکی اون شد، یکی هم همین، اینا کینه کردن... فکر کنم اون موقع نوری و محسنی مسئول کارای عملیاتیشون بودن. نوری رو مطمئن نیستم ولی اون یکی رو مطمئنم... کار خودشون بود... تهدیدشونو عملی کردن. اون روز که داشتن از خونه میرفتن بیرون اجلالیفر داد کشید مرگ بر خائن.