«ماری» در رستوران دنی نشسته بود که «تاکاهاشی» با دیدن او، اجازه خواست تا کنارش بنشیند. آنها دو سال قبل یکدیگر را در هتلی واقع در «شیناگاوا» دیده بودند. «اری آسایی» خواهر ماری، او را با تاکاهاشی و دوستش آشنا کرده بود. اما آن موقع ماری تمایل زیادی برای آشنایی با تاکاهاشی از خود نشان نداده بود. الان بعد از دو سال تاکاهاشی شمارة تلفن خود را به ماری داد. بار دیگر در همان رستوران زنی به نام «کائورو» از طرف تاکاهاشی به ملاقات ماری آمد. ماری علاوه بر زبان ژاپنی، زبان چینی را نیز بلد بود و تاکاهاشی این را میدانست. کائورو کارمندی داشت که چینی بود و طی درگیر? زخمی شده بود، برای همین به سراغ او آمده بود تا بتواند با آن دختر حرف بزند. ماری به دیدن دختر چینی رفت و این سرآغاز ماجراهای تازهای برای او بود. کلمات کلیدی: ادبیات و داستان، ادبی، هاروکی موراکامی، مهدی غبرایی