رمان نوجوان

آینده کهن (روایت شب واپسین)

غریو نبرد برخاست و دو سپاه نیرومند از هر دو سو بر روی آن باروی پهناور به ما تاختند. من نیز فریاد زدم: آن‌ها را امان ندهید... امروز تمام مردمان این سرزمین‏، صدای شما را خواهند شنید. سه گانه آینده کهن یادکردی‌ست با نگاهی تازه و متفاوت بر سلسله‌ای از برترین پایمردان سوی حقیقت. داستان لایه در لایه‌ای همچو آوایی کوچک از برای ستایش حق و پاس‌داشت روشنایی، هرچند که غوغای مهیب دیوهای تاریکی، سرتاسر زمین و هفت آسمان را در بر گرفته باشد...

9786006287492
۱۳۹۲
۲۰۰ صفحه
۸۰۱ مشاهده
۰ نقل قول
آرمان آرین
صفحه نویسنده آرمان آرین
۲۴ رمان آرمان آرین زاده‌ی ۱۳۶۰ است. او با آفرینش اثر سه‌گانهٔ «پارسیان و من» به دنیای ادبیات شناسانده شد. پارسیان و من نام رمانی است در سه جلد که بیان‌کننده‌ی استوره، حماسه و تاریخ ایران است. جلد نخست این کتاب با نام پارسیان و من: کاخ اژدها بیان‌کننده‌ی داستان ضحاک ماردوش (آژی‌دهاک) است. جلد دوم با نام پارسیان و من: راز کوه پرنده بیان‌کننده‌ی پهلوانی‌های رستم و شرح هفت خوان او در قالب رمانی جذاب است و کتاب سوم هم با نام ...
دیگر رمان‌های آرمان آرین
اشوزدنگهه (اسطوره هم‌اکنون)
اشوزدنگهه (اسطوره هم‌اکنون) «هر کس در زندگی خویش، چیزی را می‌جوید و نهایت دسترنج او همان خواهد شد که از آغاز طلبیده و در راه آن کوشیده بوده است. این بخشی از عدالت جهان است که برای هر انسان، فرد به فرد معنا دارد. اگر در جستجوی حق باشی، آن را خواهی یافت و از آن او خواهی شد. اگر جوینده‌ی باطل شوی، ...
سپیدبال
سپیدبال «سپیدبال» عقاب کوچولوی تازه به دنیا آمده‌ی کوهستان البرز بود! سه شب و چهار روز از چشم باز کردنش می‌گذشت و تمام مدت توی لانه‌ی حصیری‌شان، بالای قله‌های البرز نشسته و همراه پسرعمویش، که او هم تازه به دنیا آمده بود و در لانه‌ی آن وری بود، با دهان باز منتظر رسیدن غذا می‌شد.
حماسه سرآغاز (پتش خوارگر 1)
حماسه سرآغاز (پتش خوارگر 1) پاهای پسرک از وحشت قفل شده بودند و دست‌هایش می‌لرزیدند. اگر برمی‌خاست و به سوی درخت دیگری می‌دوید، غول بی‌تردید او را می‌دید و با دو قدم به او می‌رسید و اگر همان‌جا می‌ماند، غول چند ثانیه دیگر بالای سرش بود! در همین فکرها بود که ناگهان دو دست نیرومند، از فراز همان درخت، بر سرش فرود آمدند و پیش ...
مردی از تبار اژدها (پتش خوارگر 2)
مردی از تبار اژدها (پتش خوارگر 2) مردی نقاب‌دار، همچنان و عرق‌ریزان، پنجه‌های خستگی ناپذیرش را بر بلندای صخره کوبید و سوراخ به سوراخ بالا رفت تا به نیمه‌های راه رسید. آن‌گاه پسرک سوگندش را شکست و نیم‌نگاهی به زیر پا و اطراف‌شان انداخت، جایی از دیواره که دیگر روی آن، نه راهی به پس بود و نه راهی به پیش...
سپیتمان
سپیتمان ‹‹ به کدام سرزمین روی آوردم؟! به کجا، رفته پناه جویم؟ اشراف و بزرگان از من کناره می‌گیرند و از دهقانان و مردم عادی به دلیل نادانی‌اشان و از فرمانروایان شهرها به خاطر دروغ‌گویی‌شان خشنود و راضی نیستم. در این وانفسا چطور می‌توانم فرمان تو را اجرا و تو را شاد کنم ای خداوند؟!››
مشاهده تمام رمان های آرمان آرین
مجموعه‌ها