رمان خارجی - شرق دور

اسپوتنیک دلبند من

(The sputnik sweetheart)

آخه چرا آدم‌ها بایستی تا این حد تنها باشن؟ اصلا هدفش چیه؟ نه، واقعا؟ میلیون‌ها میلیون آدم تو این دنیا چشم‌شون به بقیه‌س تا بلکه یکی پیدا بشه و بیاد اون‌ها را از تنهایی در بیاره ولی باز آخرش همه‌شون تنهان و غرق در انزوا و خودشون تو عزلت نامحسوسی حبس می‌کنن. آخه چرا؟ یعنی زمین فقط به این خاطر شده زمین که به بشر تنها غذا برسونه؟

ترانه
9786007061640
۱۳۹۶
۳۰۸ صفحه
۱۶۰۶ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
هاروکی موراکامی
صفحه نویسنده هاروکی موراکامی
۷۶ رمان موراکامی در ۱۲ ژانویه ۱۹۴۹ در کیوتو ژاپن به دنیا آمد. در سال ۱۹۶۸ به دانشگاه هنرهای نمایشی واسدا رفت. در سال ۱۹۷۱ با همسرش یوکو ازدواج کرد و به گفته خودش در آوریل سال ۱۹۷۴ در هنگام تماشای یک مسابقه بیسبال، ایده اولین کتاب‌اش به آواز باد گوش بسپار به ذهنش رسید. در همان سال یک بار جاز در کوکوبونجی توکیو گشود. در سال ۱۹۷۹ اولین رمانش به آواز باد گوش بسپار منتشر شد و در همان سال جایزه ...
دیگر رمان‌های هاروکی موراکامی
مترو
مترو در یک روز آفتابی بهاری، دوشنبه، 20 مارس 1995، پنج عضو فرقه‌ اوم شینریکیو با سارین، گازی سمی و بیست‌ و‌ شش‌بار مرگبارتر از سیانور، به متروی توکیو حمله کردند. این یک حمله‌ تروریستی هولناک به یک سیستم رفت و آمد عمومی بود و قربانیان بیشماری داشت. هاروکی موراکامی، مهمترین رمان‌نویس معاصر ژاپن، برای درک دلایل و ابعاد فاجعه با قربانیان ...
سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش
سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش مرگ، تنها چیزی بود که سوکورو تازاکی از جولای سال دوم دانشگاه تا ژانویه گذشته توانسته بود به آن فکر کند. در این مدت بیست‌ ساله شده بود، اما این نقطه عطف بلوغ برایش معنایی نداشت. شاید طبیعی‌ترین راه‌حل این بود که به زندگی‌اش پایان دهد، و حتا حالا هم نمی‌تواند بگوید چرا این قدم آخر را برنداشت. عبور از ...
داستان‌های جشن تولد
داستان‌های جشن تولد داستان‌های جشن تولد مجموعه از داستان‌های کوتاه با مضمون روز تولد است. داستان‌ آدم‌هایی که یک بار در زندگی‌اشان یک‌بار به یاد این روز می‌افتند.
شهر گربه‌ها
شهر گربه‌ها خاطره‌ها شما را سر شوق می‌آورند، اما همین‌طور شما را از درون می‌دند.
ماشین مرا بران
ماشین مرا بران از روز اول ملاقات، میساکی راننده شخصی کافوکو شد. جلو بلوک آپارتمان، او را راس ساعت سه بعدازظهر سوار می‌کرد. ساب زردرنگ کافوکو را از پارکینگ خانه‌اش برمی‌داشت و او را به سالن تئاتر در گینزا می‌برد. البته در هنگام بارش باران با سقف بسته رانندگی می‌کرد. در طول مسیر، کافوکو روی صندلی کنار راننده می‌نشست و دیالوگ‌هایش را روی ...
مشاهده تمام رمان های هاروکی موراکامی
مجموعه‌ها