تام در خاطراتش زمانی را به یاد میآورد که بار زندگی مادر سختگیر و خواهر معلولش را روزها با کار در انبار به دور از فضای شاعرانه مورد علاقهاش به دوش میکشیده و شبها نیز با هدف فرار از تکرار روزی ملالآور، به دنبال هیجان از خانه بیرون میزده است تا اینکه پسری به نام جیم را با خود به خانه میبرد و اعترافی نزد او میکند... «تازگی انقلابی «باغوحش شیشهای» ریشه در بار شاعرانه آن داشت، اما ساختار دراماتیک محکم آن چیزی بود که حق نمایشنامه را در راستای خوانشی شاعرانه گفت.»