رمان ایرانی

گفتن در عین نگفتن

گاهی نیم‌شب، به رسم دیرین، می‌روم توی باغ. سن و سال قدم زدن در تاریکی برام خطرناک است، اما این تاریکی از ظلمتی رعب‌انگیز که بر رویای هر شبه‌ام فرو می‌افتد سیاه‌تر نیست. راه می‌روم و جایی در راه حس می‌کنم مادرم دنبالم می‌آید، نگران. صدای پایی نمی‌شنوم، اما دلم می‌گوید پی‌جوی من و مواظب من است. هیچ قت برنگشته‌ام تا او را ببینم، شک ندارم دنبالم می‌آید. جرئت نمی‌کنم به پشت سرم نگاه کنم، می‌ترسم یکدفعه برگردم و او آن موقع نباش، آن وقت رشته باریکی که بین من و او هنوز استوار مانده نومیدترین ترس دهشتناک فرو ریزد.

ققنوس
9786002783035
۱۳۹۶
۲۴۰ صفحه
۱۴۵ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده جواد مجابی
۲۵ رمان Javad Mojabi
دیگر رمان‌های جواد مجابی
تاریخ طنز ادبی ایران 2 (2جلدی)
تاریخ طنز ادبی ایران 2 (2جلدی) در برابر این پرسش که آیا ما مردم شوخ‌طبعی هستیم، پاسخ بی‌شک آری است. نمونه‌های باقی‌مانده از دو هزار و پانصد سال پیش به این طرف نشان می‌دهد ما نیز مانند بسیاری از فرهنگ‌های جهان شوخی‌های مختص به خود را داشته‌ایم. نوع شوخی و هدف ساختن و رواج شوخی‌ها و پذیرش آن می‌تواند از فرهنگی تا فرهنگ دیگر، در هر ...
از قلعه تا سرحد
از قلعه تا سرحد چکاوک روی نزدیکترین شاخه گردو نشسته بود. هویی زد. آقا دستی تکان داد. پرنده نپرید. پرسیدم:چکاوک است؟ آقا گفت: چه می‌دانم چکاوک دوباره هویی زد، یقین کردم چکاوک است که می‌گفتند فال بد می‌زند. گفتم اگر چکاوک نیست ، پس چه مرغیست؟ چه می‌دانم، حوصله داری پسر؟ آقا روزنامه می‌خواند، چکاوک هو می‌زد،من گرسنه بودم، باغ داغ بود. صدای موتور آمد، جیپ بود ، ایستاد.
آقای ذوزنقه
آقای ذوزنقه حسن در پایتخت زندگی می‌کند؛ اول پای دیوار می‌خوابید؛ بعد روی چرخ ‌دستی می‌خوابید؛ بعد توی دکان؛ بعد ازدواج کرد و در اتاق خوابید؛ اما تا فرصت پیدا می‌کند جایش را در هوای آزاد می‌اندازد. وقتی حسن قصه زندگیش را می‌گوید، بچه‌ها می‌گویند ما هم می‌خواهیم پای دیوار بخوابیم. مادرشان نان و چای آن‌ها را می‌دهد و می‌خواباندشان. زن عصبانی ...
شب‌نگاره‌ها
شب‌نگاره‌ها «ما جنگیدیم سال‌ها، خون دشمن، خون خود را روی خاکی ریختیم که از زیر پایمان در می‌کشیدند. دیگر نه اینجا نه هر جای دیگر، کسی به خون هدر شده ما اهمیت نمی‌دهد، دنیا ما را به صورت «خبر» می‌بیند. روزی خبر اول بودیم و حالا نه. خبرهایی جعلی که ربطی به واقعیت زندگی ما ندارد.»
شعر 26
شعر 26 پیش از آن که رفته باشم از دست. بگذار دست‌هایت را دست خود بدانم. دشت‌ها و جنگل و کوه و دریایت را. تن من کن. پیش از آن که مرگ در ربایدم سرد. در ایوانم پدیدار شو.
مشاهده تمام رمان های جواد مجابی
مجموعه‌ها