تاریکی است که میگذارد ببینیم. خودمان را ببینیم و این شتاب مهمل را؛ جلو زدن و ویراژ دادن میان دیگران، که همان اطوار تن است، منتها با ماشین، که شکل خوشاندامتر و کمتر صدمهپذیر تنمان است. همینقدر همشناسایم برای هم، که کمی آن سوتر از تاریکی خودمان، لحظهیی صورت محوی را از پشت شیشه کناریاش میبینیم که تا پنچره آنسومان میآید حالا نزدیک، نزدیکتر؛ عینکی است و سبیلو، با چشمهایی خیره به جلو که میگوید مصمم است، اما نیست.