رمان ایرانی

بی‌فکری

گاهی که بوزینه‌ها از خستگی به خواب می‌رفتند، ساقه علف‌هایی کمابیش زیبا و جالب از باغچه کوچک این زن و شوهر سر برمی‌آورد. قلب‌ها اندکی فرصت ابراز وجود پیدا می‌کردند. جملاتی از دهانشان می‌پرید که هر دو را به تعجب وامی‌داشت. آن‌ها حتی جمله "دوستت درام" را به یکدیگر گفته بودند و او به یادش می‌آورد که هر آنچه به زبانش می‌آمد از ته دلش بیرون آمده بود. یکبار هم به زنش گفته بود: "هیچ می‌دانی اگر تو نباشی من می‌میرم؟" اما افسوس که گوش‌های تیز بوزینه‌ها، حتی در خواب هم این جمله را شنید و هر دو را از جا پراند.

روزنه
9789643347475
۱۳۹۷
۱۵۶ صفحه
۱۰۲ مشاهده
۰ نقل قول