رمان ایرانی

مرهم

(-)

شاید انتخاب شخص، زمان و مکان در عشق و گرفتار شدن به درد عاشقی به انتخاب خودم نبوده و نباشد- که نیست اما لااقل می‌توانم مراقب باشم تا در رابطه عاشقانه، بازیچه کسی نگردم و عشق را تا بدانجا محترم و عزیز بشمارم که حرمت و شخصیت‌ام در آن رابطه حفظ شود. نه وسعت آسمان و نه گستره زمین برای بزرگی و عظمت عشق کافی نیست اما قلبی کوچک، پذیرای بزرگی عشق می‌شود و آسمان و زمین را به هم می‌رساند تا به معشوق برسد فقط باید با عزمی بزرگ، مطمئن شد که این احساس تا همیشه شعله‌ور و پایدار باقی می‌ماند. آن که استوار پای این احساس ایستاده است بی‌شک همراهی می‌شود از زمین تا آسمان‌ها بی‌تردید همراهی از امروز تا تمامی فرداها او مرهمی می‌شود بر دل خستگی‌ها مرهمی بر دل شکستگی‌ها فقط باید در قلبش عشقی حقیقی و پایدار شعله‌ور باشد.

شادان
9786007368510
۱۳۹۷
۴۷۲ صفحه
۱۴۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های منیر مهریزی‌مقدم
آواز قو
آواز قو یک قصه، یک خاطره، یک واقعیت گاهی از زبان آدم‌های دم مردن تمام زندگی‌ات را به هم می‌ریزد، ویران می‌کند. خوب و بدش اهمیتی ندارد فقط این که تمام چارچوب ذهنی‌ات را تمام روابط تعریف‌شده‌ات را از بیخ و بن فرو می‌ریزد، سخت است. دیگر نمی‌دانی به هر کدام از آدم‌های اطراف که سالیان سال نزدیک و پاره تن می‌دانستی ...
غریبه آشنا
غریبه آشنا راست می‌گفت؟ یعنی ایلیا داره ازدواج می‌کنه؟ اونم به همین سادگی؟ پس کجا رفت آن همه اشتیاق و علاقه؟ کجاست آن حرف‌ها و آینده قشنگ؟ چطور می‌تونه از من و بچه‌ای که آنقدر در حفظش اصرار کرده بود بگذرد و اجازه دهد هرچه که لایق خودشان بود به من بگویند؟ آیا حق من این بود؟ من که آویزانش نشده بودم، ...
ساحل آرامش
ساحل آرامش روی اولین صندلی نشست و به فرش خیره شد. حال زاری داشت. برادری که از هرزگی خواهرش شنیده. یعنی یک فاجعه اسف‌بار. ناگهان فریادی بلند کشید. یاعلی. و با دو دست سرش را گرفت. دوباره صدای گریه بلند مامان برخواست و بهنوش با گریه از آشپزخانه بیرون آمد و با لیوان آب به بهزاد نزدیک شد. ـ بهزاد جان. خودت را ...
انعکاس
انعکاس همانند کوهستان، محکم و استوار زندگی همان حکم را دارد: به تو چیزی را پس می‌دهد که از تو گرفته است... همچون انعکاس صدای ما در میان کوه‌ها و این یک اتفاق نیست همه این‌ها، تمام و کمال و بدون کم و کاست بازگشت وجود ما هستند. اگر قبول می‌کردم که شنیدن حقیقت تلخ اگرچه آزاردهنده، بهتر بود از دروغی که ...
کوچه
کوچه وقتی تو آمدی شبیه به آدم‌های بی‌پشت و پناهی بودم که با کوچک‌ترین نسیمی آماده شکستن هستند. اگرچه هیچ‌گاه نخواستی تا سخنی از عشق بر زبان آوری اما یک حس، شاید حسی زنانه به من از نگاه و حمایت‌هایت می‌فهماند که این غرور شاید ناخواسته دیواری است میان قلب و زبان تو. حتی امروز که یک حادثه تو را تا ...
مشاهده تمام رمان های منیر مهریزی‌مقدم
مجموعه‌ها