رمان ایرانی

آیدا درخت و خنجر و خاطره

اندکی بدی در نهاد تو اندکی بدی در نهاد من اندکی بدی در نهاد ما... و لعنت جاودانه بر تبار انسان فرود می‌آید آبریزی کوچک به هر سراچه هر چند که خلوت‌گاه عشقی باشد شهر را از برای آن که به گنداب در نشیند کفایت است

مروارید
9789646026421
۱۳۹۷
۱۳۶ صفحه
۱۲۲ مشاهده
۰ نقل قول
احمد شاملو
صفحه نویسنده احمد شاملو
۲۲ رمان از ویکی پدیای فارسی
احمد شاملو، الف. بامداد یا الف. صبح (۲۱ آذر ۱۳۰۴ - ۲ مرداد ۱۳۷۹)، شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ‌نویس ایرانی و از بنیان‏گذاران و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود. شاملو تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام می‌شد و از همین روی، خانواده‏ اش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ ...
دیگر رمان‌های احمد شاملو
هوای تازه
هوای تازه هوای تازه مجموعه شعری اثرگذار در یک دوران شکوفایی ادبی است و بی هیچ اغراقی غنی‌ترین آثار شاعر را نیز در بر دارد. هوای تازه هم کتاب شعر است و هم سطر سطر آن به گونه‌ای روشن تاریخ سرزمینی را در خود نهفته دارد و از سال‌هایی روایت می‌کند که سال باد/ سال اشک/ سال درد/ سالی که غرور گدایی ...
77 شعر از احمد شاملو
77 شعر از احمد شاملو آن‌گاه بانوی پرغرور عشق خود را دیدم. در آستانه پر نیلوفر، که به آسمان بارانی می‌اندیشید. و آن‌گاه بانوی پرغرور عشق خود را دیدم. در آستانه پر نیلوفر باران، که پیرهن‌اش دستخوش بادی شوخ بود. و آن‌گاه بانوی پرغرور باران را. در آستانه نیلوفرها، که از سفر دشوار آسمان باز می‌آمد.
قصه 7 کلاغون
قصه 7 کلاغون یکی بود. یکی نبود 1 مردی بود که 7 تا پسر داشت. خانه‌ای هم داشت سر یک تپه نزدیک 1 چشمه. از برکت کشت و کاری که می‌کرد، با زن و هفت پسرش عمری می‌گذراند وخوشبخت بود. تا اینکه زد خدا به‌اش دختری هم داد. اما دختری چنان ضعیف و ریزه و میزه، که آدم با چشم‌های خود می‌دید باورش نمی‌آمد...
خروس زری پیرهن پری
خروس زری پیرهن پری آتیش یه جونت بزنه. به خون و مونت بزنه! با پیشی زشت بی‌حیا. آتیش به جون گرفته‌ها! نقطه رو رحمتم شدین. اسباب زحمتم شدین...
بن‌بست‌ها و ببرهای عاشق (گزینه شعر معاصر)
بن‌بست‌ها و ببرهای عاشق (گزینه شعر معاصر) با آوازی یک‌دست یک‌دست دنباله چوبین‌ بار در قفای‌اش خطی سنگین و مرتعش بر خاک می‌کشید «تاج خاری بر سرش بگذارید!» و آواز دراز دنباله بار در هذیان دردش یک‌دست رشته‌ای آتشین می‌رشت
مشاهده تمام رمان های احمد شاملو
مجموعه‌ها