با آوازی یکدست
یکدست
دنباله چوبین بار
در قفایاش
خطی سنگین و مرتعش
بر خاک میکشید
«تاج خاری بر سرش بگذارید!»
و آواز دراز دنباله بار
در هذیان دردش
یکدست
رشتهای آتشین
میرشت
۲۲ رمان
از ویکی پدیای فارسی احمد شاملو، الف. بامداد یا الف. صبح (۲۱ آذر ۱۳۰۴ - ۲ مرداد ۱۳۷۹)، شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس ایرانی و از بنیانگذاران و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود. شاملو تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام میشد و از همین روی، خانواده اش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ ...
مثل خون در رگهای من (نامههای احمد شاملو به آیدا)
افسوس. چشمهای تو که مثل خون در رگهای من دوید، یکبار دیگر مرا به زندگی بازگرداند. تصور میکردم خواهم توانست به این رشته پر توان عشقی که به طرف من افکنده شده است چنگ بیندازم و یکبار دیگر شانس خودم را برای زندگی و سعادت آزمایش کنم. چه میدانستم که برای من، هیچگاه "زندگی" مفهوم درست خود را پیدا نخواهد ...
مرثیههای خاک و شکفتن در مه
احمد شاملو علاوه بر شعر و روزنامهنگاری به قصهنویسی و نوشتن فیلمنامه نیز میپرداخت. او باورها، دردها، دیدهها و شنیدهها را در غالب کلمات به شیوایی بیان کرده است. زیبایی و شیوایی و سادگی اشعار احمد شاملو تحسین برانگیز است و آدمی را متحیر میکند. این کتاب یکی از زیباترین آثار احمد شاملو میباشد.
بارون
بارون میاد جرجر.
رو خونههای بی در.
4 تا مرد بیدار.
نشسته کنج دیفار.
دیفار کندهکاری.
نه فرش و نه بخاری.
قصه 7 کلاغون
یکی بود. یکی نبود
1 مردی بود که 7 تا پسر داشت. خانهای هم داشت سر یک تپه نزدیک 1 چشمه. از برکت کشت و کاری که میکرد، با زن و هفت پسرش عمری میگذراند وخوشبخت بود. تا اینکه زد خدا بهاش دختری هم داد. اما دختری چنان ضعیف و ریزه و میزه، که آدم با چشمهای خود میدید باورش نمیآمد...
گزینه اشعار احمد شاملو
و بدین نمط
شب را غایتی نیست
نهایتی نیست،
و بدین نمط
ستم را
واگویندهتر از شب
آیتی نیست.