آواز خنیاگران کور (مجموعه داستانهای کوتاه)
ایزابل خندان: با بازوان گشاده، پیرامون کابین جدید چرخید، سبک، خرسند از موسیقیای که لبانش در سکوت تلاش میکرد تکرار کند.
پاهایش بیجوراب کفپوش را لمس میکرد. دستانش گشوده بر پردهها دست میکشید. توقف کرده، یک انگشتش را گاز گرفت، لبخند زد و به طرف...
آواز خنیاگران کور سفری است سوی سرزمین سراب. نقطه عطفی است بر تقدیر غمانگیز و حیرتانگیز سراسر ...
پوست انداختن
آنچه پیوندتان میداد فقط دستهاتان بود. پیش پایش زانو میزدی تا بر این رابطه نامی بگذاری. او ایستاده پیش روی تو، تو زانو زده در پایش، پاهایش را بغل میکردی محکمتر و محکمتر دستهایت را تا کمرش بالا میبردی و او خم میشد و فقط دستهایت را میگرفت، تو همیشه فروتر، خاکسار، او همواره فراتر. بلند میشدی، ایستاده میطلبیدیش، دستهایتان ...
ولاد
محکوم شد که در اردوگاهی کنار رودخانه تیرناوا زنده بهگور شود. در امتداد مسیر او را در انظار چرخاندند، در حالی که به باد تحقیر و تمسخر گرفته میشد. از میان جماعت جان به دربرده از جنایات بیحد و حصرش در حالی عبورش دادند که آنها، وقتی او در غل و زنجیر، ایستاده بر یک گاری و در حالی که ...
آب سوخته
این اثر حاصل پیوند روایت زندگی چهار شخصیت از جامعه مکزیک است: ژنرال پیری که هنوز غرق در خاطرات انقلاب مکزیک است و روز به روز در فساد و تباهی فرو میرود، پیرزنی فراموش شده، ساکن محلههای قدیمی مرکز شهر و رابطه مبهمش با پسرک افلیج همسایه، پیر پسری ثروتمند که هرگز طعم فقر را نچشیده و بیهوه میکوشد تا ...