توسکستان رمانی پرماجرا و گاه طنزآلود در مورد عشقی پرشور است. روایتی از واقعیات روزمره که در یک آژانس مسافرتی اتفاق میافتد. خواننده با خواندن این کتاب همراه با قهرمانان داستان به مکانهای دیدنی ایران و سراسر جهان سفر میکند و...
آبی آرام
نرگس میتوانست صدای ضربان قلبش را بشنود که تنها در پی آزادی و رهایی بود. رهایی از خانهای که پدر نمیگذاشت به میل خودش زندگی کند. سالها این رویا به وجودش گرما میبخشید که سرانجام روزی بتواند با دعای خیر خانوادهاش خانه را ترک کند و برای خودش زندگی مستقلی تشکیل دهد، ولی هنوز هم شک داشت این رویا به ...
رویای توسکستان
سوار بر اسب در حاشیه مزرعه پیش رفت. گندمها بلند و طلایی شده و وقت درو کردنشان فرا رسیده بود. کاش غصههایش را همراه با گندمها درو میکردند کاش دلتنگیها حجمی داشتند و لبریز میشدند... در سکوت با غمی ته چشمانش به نقطهای خیره ماند. دیگر در آنجا ماندن فایدهای نداشت. باید برمیگشت و کار و زندگیاش را از سر ...
زندگی شاید همین باشد
هی فلانی، زندگی شاید همین باشد یک فریب ساده و کوچک آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را جز برای او و جز با او نمیخواهی، من گمانم زندگی باید همین باشد...
آسمان تو چه رنگ است امروز
زمانی که نه حق خواستن داری و نه یارای دل کندن و فراموش کردن، زمانی که نمیتوانی بر عشقی نقطه پایان بگذاری، تنها راهی که برایت میماند، رفتن است. رفتن به جایی که تداعی کننده خاطرات بیشمارت نباشد.