سافو: کی گفته شاعر بودن یه رسالته؟
سقراط: مگه نیست؟
سافو: مگه هست؟
سقراط: اگه نیست، پس چرا شعر میگی؟
سافو: چون دوست دارم.
سقراط: چی رو دوست داری؟ شعر گفتن رو، خودت رو، یا کسانی که براشون شعر میگی تا بشنوند و لذت ببرند؟
سافو: نمیدونم.
...
۶ رمان
Xenophon (Ancient Greek Ξενοφῶν, Modern Greek "Ξενοφών", "Ξενοφώντας"; ca. 431 – 355 BC), son of Gryllus, of the deme Erchia of Athens, was a soldier, mercenary and a contemporary and admirer of Socrates. He is known for his writings on the history of his own times, preserving the sayings of Socrates, and the life of ancient Greece.
Historical and biographical works Anabasis (or The Persian Expedition) Cyropaedia Hellenica Agesilaus
شوایک سرباز سادهدل
شوایک به پاهایش روغن هندی میمالد...
خانوم مولر در حال تمیز کردن اتاق...
خانوم مولر: خونهتون بوی گوه گرفته، آقای شوایک.
شوایک: چه کار میشه کرد خانوم مولر؟ گونتر در کافه کالیس میگفت خونه، بازتابی از کلیت جامعهست!
خانوم مولر: مگه جامعه بوی گوه گرفته؟
شوایک: من نمیدونم، گونتر میگفت.
خانوم مولر: همهش به خاطر اون سگهای بی پدر و ...
چهگهوارا و 1 نمایشنامه دیگر (صبحانه برای ایکاروس)
آلئیدا مارچ و فیدل کاسترو در مقابل هم، پشت یک میز نشستهاند. نور ضعیفی بر آنها میتابد. آلئیدا، در حال نگاه کردن به چند قطعه عکس و دستنوشته است. فیدل، در سکوت، آرام سیگار میکشد...
آلئیدا: خودشه.
سکوت
فیدل: [دستنوشتهها را نشان میدهد] اینها چی؟
سکوت
آلیدا: دستخط اونه. و...
آژاکس (و 1 نمایشنامه دیگر سنهکا)
تکمسا، با دستمالی، خون ریخته شده بر زمین را پاک میکند...
جسدی روی زمین در حال تجزیه شدن... او آژاکس است.
ترازیوس، پیرمردی جنگجو که چشمانش را از دست داده، بر روی چشمهای آژاکس دو سکه طلا میگذارد. سپس پارچهای را روی جسد میکشد...
صدای قدمهایی...
تکمسا، زیر میز پنهان میشود.
تئوسر میآید...