شاهزاده خوشبخت تندیسی است که روی ستونی بلند در مرکز شهر قرار گرفته، همه مردم شهر او را نماد نیکبختی میدانند. فقط پرستویی که از مهاجرت جا مانده و، با دیدن مهربانی شاهزاده، با او دوست میشود از راز شاهزاده خبر دارد...
۱۵ رمان
Oscar Fingal O'Flahertie Wills Wilde was an Irish playwright, poet and author of numerous short stories and one novel. Known for his biting wit, he became one of the most successful playwrights of the late Victorian era in London, and one of the greatest celebrities of his day. Several of his plays continue to be widely performed, especially The Importance of Being Earnest. As the result of a widely covered series of trials, Wilde suffered a dramatic downfall and was ...
بلبل و گل سرخ
اما قصههایی که در این مجموعه میخوانید تنها یک بعد از ابعاد ادبی اسکاروایلد است. آندره ژید که از دوستان اسکار وایلد بود درباره او مینویسد: «غالبا در محفل دوستان و آشنایان به جای آن که حرفی بزند و بحثی بکند قصه میگفت. در میان قصهها، بعضی از شاهکارهای او مانند «شهزاده خوشبخت» ، «شاه جوان» و «ماهیگیر و روحش» ...
از اعماق (نامهای از زندان به لرد آلفرد داگلاس)
نامه حاضر، از اعماق، مهمترین و طولانیترین نامه وایلد محسوب میشود، او این نامه را در سه ماهه پایانی دوره حبس خود (ژانویه ـ مارس 1897) در زندان ردینگ انگلستان خطاب به لرد آلفرد داگلاس، دوست نزدیکاش، نوشت اما از طریق آن سیر تحول زندگی خویش را بیان میکند. ساختار نامه چنان است که گویی مخاطب حاضر است اما سخن ...
شهزاده شاد و افسانههای دیگر
«شاد باش، شاد باش! گل سرخت را خواهی داشت! من از نغمهای در مهتاب میسازمش، و با خون دل خودم رنگینش میکنم. تنها چیزی که به جایش میخواهم این است که عشقورزی راستین باشی، چرا که هر چه فلسفه دانا باشد، عشق از او داناتر است، بالهایش آتشین رنگ است، و تنش به رنگ آتش. لبانش به شیرینی انگبین است، ...
بادبزن خانم ویندرمیر در 4 پرده
شما نمیدانید سقوط در منجلاب بدنامی یعنی چه، شما معنی تمسخر، تنفر، زخمزبان و کلمات نیشدار این و آن را به یک زن رها شده نمیتوانید حس کنید. روزی میرسد که میبینید تمام درها به روی شما بسته است و ناچار باید کورانه راه بدنامی را انتخاب کنید و هر لحظه بیم آن را داشته باشید که مردم نقاب چهره ...
تصویر دوریان گری
دوریان به اطراف نگاه کرد، شبح بدقواره آدمها که هر یک به وضع ناهنجاری روی زمین دراز کشیده و مشغول کشیدن تریاک بودند نگاه کرد.
پاهای تاشده، دهانهای باز، چشمهای از حدقه درآمده و خاموش او را به کلی مدهوش کرد. به کیفیت خلسه کم و بیش آشنا بود. میدانست که باطنا چه شور و حسرتی آنها را عذاب میدهد و ...