شاهزاده خوشبخت تندیسی است که روی ستونی بلند در مرکز شهر قرار گرفته، همه مردم شهر او را نماد نیکبختی میدانند. فقط پرستویی که از مهاجرت جا مانده و، با دیدن مهربانی شاهزاده، با او دوست میشود از راز شاهزاده خبر دارد...
۱۵ رمان
Oscar Fingal O'Flahertie Wills Wilde was an Irish playwright, poet and author of numerous short stories and one novel. Known for his biting wit, he became one of the most successful playwrights of the late Victorian era in London, and one of the greatest celebrities of his day. Several of his plays continue to be widely performed, especially The Importance of Being Earnest. As the result of a widely covered series of trials, Wilde suffered a dramatic downfall and was ...
تصویر دوریان گری
دوریان به اطراف نگاه کرد، شبح بدقواره آدمها که هر یک به وضع ناهنجاری روی زمین دراز کشیده و مشغول کشیدن تریاک بودند نگاه کرد.
پاهای تاشده، دهانهای باز، چشمهای از حدقه درآمده و خاموش او را به کلی مدهوش کرد. به کیفیت خلسه کم و بیش آشنا بود. میدانست که باطنا چه شور و حسرتی آنها را عذاب میدهد و ...
ماهیگیر و روحش
این کتاب همهی داستانهای کوچک و بزرگ اسکار وایلد را در خود دارد که گاه قصههای پریان هم نامیده میشوند، و از آثار جذاب و پر خوانندهی این نویسندهی بزرگ طی سدههای نوزدهم و بیستم بوده، و هنوز هستند. این داستانها در غرب به صورت سه کتاب جداگانه منتشر میشوند:
1. جنایت لردآرتور سویل، و داستانهای دیگر، شامل چهار داستان؛
2. خانهی ...
1 تراژدی در فلورانس و سالومه
اسکار وایلد در یک تراژدی در فلورانس داستان عشقی میان بیانکا، همسر یک بازرگان خردهپا، و شاهزادهای جوان را که در قرن شانزدهم در فلورانس ایتالیا رخ می دهد به نمایش درمیآورد... بیانکا دختری جوان، زیبا، اما فقیر است که از فقر، همسر بازرگانی خردهپا میشود که از او مسنتر است. بیانکای جوان و زیبا، نومید از کلامی عاشقانه از ...
نمایشنامههای اسکار وایلد (جلد دوم)
همه کسانی که از نزدیک با وایلد آشنایی داشتند، او را به عنوان موجودی سراسر تناقض معرفی میکنند. مردی که دوست داشت با گفتهها و کارهای عجیب و غیر معمول خود، مخاطب خود را تحریک کند و به خشم افکند... خواندن این چهار نمایشنامه، به شدت توصیه میشود! بویژه برای علاقهمندان به ادبیات انگلستان و نویسندگان و نمایشنامهنویسان اروپایی اوائل ...
شاهزاده خوشبخت و داستانهای دیگر
شاهزاده شادکام گفت:«در این میدان پایین پای ما دخترک کوچکی ایستاده است و شغلش کبریتفروشی است. تمام کبریتهایی که داشته از دستش به زمین افتاده و ضایع شده است. اگر دست خالی به خانه برگردد پدرش کتکش خواهد زد. طفلک دارد گریه میکند. نه جوراب دارد و نه کفش و سرش هم برهنه است. چشم دیگرم را بکن و به ...