شادی وصفناپذیری قهرمان داستان را در بر میگیرد و او سرمست از یقین، احساس سبکی کرده و شروع به دویدن میکند. ناگهان پلی نقرهای، بر بالای پرتگاه مسلط بر قلهای نورانی پدیدار میشود. قهرمان؟ هیجانزده از یک شادی احمقانه از روی زمین جدا شده و فریاد میزند: یه دفعه راه پرواز کردن رو یاد گرفتم. چطور این کار ساده رو فراموش کرده بودم؟ پرواز برای همه آدمها ضروریه، مثل نفس کشیدن. همه آدمها میتونن، یعنی بلدن.