طنز

به قول مردم گفتنی (چند و چونی خندستانی)

ادبیات مردمی بخش مهمی از فرهنگ شفاهی هر ملتی است که حامل آرزوها، انتقادها و رابطه‌های تلخ و شیرین و شور افراد یک جامعه است. ادبیات شفاهی شامل قصه‌ها، متل‌ها و متلک‌ها، ضرب‌المثل‌ها و تمثیل‌ها، لطیفه‌ها و هجویه‌ها، تکیه‌کلام‌ها، زبان‌های مخفی و اصطلاحات عوامانه هر دوره است. اضافه می‌شود به این بخش: انواع فحش‌ها و نفرین‌ها، دعاها و تعاریف‌ها، سرودها و تصنیف‌ها، باورهای خرافی و نمایش‌های مردمی و آداب و رسوم سور و سوگ و مانند آن‌ها. ضرب‌المثل‌ها، بهترین صورت زبانی مردم را آشکار می‌کنند. فردی در پی تبلور تجربه‌ای یا افزودن به حکمت عامیانه، حاصل تامل خود و پیشینیان را در باب زیست - مرگ، در عبارتی و تعبیری، خلاصه می‌کند. این تمثیل کوتاه اگر مقبول طبع مردم و جامعه قرار گیرد، طی سال‌ها، توسط افراد بی‌شماری تراش و صیقل می‌خورد تا به شکل نهایی‌اش درآید و به عنوان دستاورد تجربی و خرد جمعی، بر زبان همگان جاری شود و در محاورت هر روزی کاربرد داشته باشد.

چشمه
9786220100966
۱۲۰ صفحه
۴۵ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده جواد مجابی
۲۵ رمان Javad Mojabi
دیگر رمان‌های جواد مجابی
شعر 26
شعر 26 پیش از آن که رفته باشم از دست. بگذار دست‌هایت را دست خود بدانم. دشت‌ها و جنگل و کوه و دریایت را. تن من کن. پیش از آن که مرگ در ربایدم سرد. در ایوانم پدیدار شو.
بنفشه‌های سراشیب
بنفشه‌های سراشیب سحر شده است، از شبگردی برمی‌گردم. راهم شمالی است، از «ارنبویه» می‌گذرم، باد «آذرین» گزنده و پرسوز می‌وزد، نیم‌رخ یخ‌زده‌ام را برش می‌دهد. به آسمان نگاه می‌کنم باد سقف سیاه و چرب بالای سر را نخ‌نما کرده است. آذرین از شمال‌شرقی می‌وزد، شهر را، درخت‌هایش را، پنجره‌ها، آنتن‌ها، سیم‌ها و بادگیرهایش را کج می‌کند، مردم، گیاه و چارپا را خم ...
شب‌نگاره‌ها
شب‌نگاره‌ها «ما جنگیدیم سال‌ها، خون دشمن، خون خود را روی خاکی ریختیم که از زیر پایمان در می‌کشیدند. دیگر نه اینجا نه هر جای دیگر، کسی به خون هدر شده ما اهمیت نمی‌دهد، دنیا ما را به صورت «خبر» می‌بیند. روزی خبر اول بودیم و حالا نه. خبرهایی جعلی که ربطی به واقعیت زندگی ما ندارد.»
گفتن در عین نگفتن
گفتن در عین نگفتن گاهی نیم‌شب، به رسم دیرین، می‌روم توی باغ. سن و سال قدم زدن در تاریکی برام خطرناک است، اما این تاریکی از ظلمتی رعب‌انگیز که بر رویای هر شبه‌ام فرو می‌افتد سیاه‌تر نیست. راه می‌روم و جایی در راه حس می‌کنم مادرم دنبالم می‌آید، نگران. صدای پایی نمی‌شنوم، اما دلم می‌گوید پی‌جوی من و مواظب من است. هیچ قت برنگشته‌ام تا ...
مشاهده تمام رمان های جواد مجابی
مجموعه‌ها