آخرین انار دنیا
من پدر ممد دل شیشهای هستم. او در حال مرگ است. علت مرگش هم بیوفایی نیست. عشق است. احساس میکنم عشق آنقدر شایسته نیست که کسی در راهش بمیرد. من تمام عمرم را با مرگ زیستهام، اما هیچکس را ندیدهام که از عشق بمیرد. پسرم دارد برای عشق میمیرد؛ چیزی که هیچوقت فکر نمیکردم برای مرگ یک انسان کافی باشد. ...
شهر موسیقیدانهای سفید
در عصری که از آن با عنوان «عصر غروب غولهای ادبی» یاد میشود، میتوان با جرات هرچه تمامتر از بختیارعلی به عنوان «غول بزرگ ادبیات امروز جهان» نام برد. باید این رمان شگفتانگیز را خواند، تا قدرت جادویی قلم را باور کرد.
«شهر موسیقیدانهای سفید» بیگمان بزرگترین شاهکار تاریخ ادبیات کرد و یکی از ماندگارترین آثار ادبیات داستانی جهان است.
«جسم ...
ابرهای دانیال
... آنچه مرا وادار میکرد تا حد مرگ فریاد بزنم و گریه کنم، ابعاد وحشتناک چرخ جنون و دیوانگی بود. که همه را در درون خود میبلعید. دیوانگی... دیوانگی... دیوانگی... دیوانگی همهجا بود، در همه مردم، در همه چیز بود... همان دیوانگی که در همهجا نفوذ میکرد و چنان قدرتمند بود که به جز گریه کردن وسیله دیگری نداشتم تا ...
مرگ تک فرزند دوم
از آفریدن قهرمانان داستانهایت و اینکه این شخصیتها هنوز زنده هستند چه احساسی داری؟ در ورای این سوال سخنی از ساراماگو به ذهنم رسید که میگوید: «نویسندگان میتوانند شخصیتهای بیافرینند که از انسانهای معمولی عمر بیشتری داشته باشند» آیا شخصیت محبوبی در داستانهایت وجود دارد که قرابتی با تو داشته باشد و احساس کنی که هنوز زنده است؟
برای من، ...
شهر همنوازان سپید
اواسط سال 1970، جلادت کبوتر 6 ماهه است. خانم مریم فیضی در اثر یک بیماری ناشناخته میمیرد، گمانم جدایی از دو جگرگوشه خردسالش عامل اصلی این بیماریست. پدر جلادت ـ به خواست اقوامش ـ سوگند میخورد که مریم را تا ابد از دیدار دو پسرش محروم کند. همین سوگند پر شقاوت، عامل اصلی مرگ مریم است. مریم پس از مرگ، ...