عمویم جمشید خان که همیشه باد او را با خود میبرد
هیچکدام از ما به درستی نمیدانیم که جمشیدخان کی و چگونه کمونیست شد، به ویژه اینکه در ایل و تبار ما تا کنون کسی چپ نشده بود، آنگونه که میگویند جمشیدخان در برابر شکنجهها و آزارهای سخت زندان مقاومت قهرمانانه و بسیار بینظیری از خود نشان داده و هیچچیز را فاش نکرده بود، طوری که جلادان رژیم با دیدن این ...
آخرین انار دنیا (پالتویی)
من همانطور که به تقدیر پسرهای دیگری فکر کردهام همانجور هم به تقدیر او اندیشیدهام، حالا در این کشتی که میشود کشتی بودن و نبودنمان باشد. میتوانم بگویم من مدیون او هستم. او هم میتوانست پسری از پسرانم باشد... بیشتر چیزهایی که من بعدها نمیفهمم، به گونهای با زندگی و مرگ او مرتبط میشود.
شهر موسیقیدانهای سفید
در عصری که از آن با عنوان «عصر غروب غولهای ادبی» یاد میشود، میتوان با جرات هرچه تمامتر از بختیارعلی به عنوان «غول بزرگ ادبیات امروز جهان» نام برد. باید این رمان شگفتانگیز را خواند، تا قدرت جادویی قلم را باور کرد.
«شهر موسیقیدانهای سفید» بیگمان بزرگترین شاهکار تاریخ ادبیات کرد و یکی از ماندگارترین آثار ادبیات داستانی جهان است.
«جسم ...
شهر همنوازان سپید
اواسط سال 1970، جلادت کبوتر 6 ماهه است. خانم مریم فیضی در اثر یک بیماری ناشناخته میمیرد، گمانم جدایی از دو جگرگوشه خردسالش عامل اصلی این بیماریست. پدر جلادت ـ به خواست اقوامش ـ سوگند میخورد که مریم را تا ابد از دیدار دو پسرش محروم کند. همین سوگند پر شقاوت، عامل اصلی مرگ مریم است. مریم پس از مرگ، ...
عمویم جمشیدخان (مردی که باد همواره او را با خود میبرد)
جمشیدخان به یاد دارد که تا وقتی در آسمان بوده، کمونیست بوده است، ولی همین که روی پشتبام مکانیکی میافتد، دیگر کمونیست نیست... بادی که جمشیدخان را از جنوب به شمال میبرد، گذشته او را از حافظهاش میزداید. بعدها هم هربار که باد او را برمیدارد، با سقوط بر سطح زمین، دگرگونی بزرگی در او به وجود میآید و توهمی ...