مجموعه داستان ایرانی

پیام‌هایی از ملکوت

مردی در خانه‌ای که دچار حریق شده بود، خوابیده بود. امدادگران تلاش کردند، او را از طریق پنجره خارج کنند اما مقدور نبود. سعی کردند، او را از در به بیرون ببرند، باز هم ممکن نشد. چون او بسیار تنومند و سنگین بود. زمانی که همه مستاصل شده بودند، بالاخره یک نفر پیشنهاد کرد: او را بیدار کنید، خودش بیرون می‌رود! والش: در زندگی به نظر می‌رسد که: افردای نمی‌دانند و نمی‌دانند که نمی‌دانند. آنها همچون کودکان هستند. آنها را پرورش دهید. افرادی نمی‌دانند، اما می‌دانند که نمی‌دانند، آنها مشتاق هستند. به آنها آموزش دهید. افردای نمی‌دانند، اما گمان می‌کنند که می‌دانند. آنها خطرناک هستند، از آنها اجتناب کنید. افردای هستند که می‌دانند، اما نمی‌دانند که می‌دانند. آنها در خواب هستند، بیدارشان کنید. افرادی می‌دانند، اما تظاهر می‌کنند که نمی‌دانند. آنها هنرپیشه هستند، با آنها تفریح کنید. افرادی می‌دانند و می‌دانند که می‌دانند. به دنبال آنها نروید، زیرا چنانچه بدانند که می‌دانند، مایل نیستند آنها را دنبال کنید، اما با دقت به آنها گوش کنید و ببینید برای گفتن چه دارند، زیرا آنها آنچه را که به شما می‌دانید، به یاد شما می‌آورند. آنها به همین دلیل برای شما فرستاده شده‌اند و شما آنها را به همین دلیل فراخوانده‌اید.

9786008593461
۲۶۰ صفحه
۲۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مسعود لعلی
از موج تا اوج (65 داستان هوش معنوی و حکایات عرفانی)
از موج تا اوج (65 داستان هوش معنوی و حکایات عرفانی) یک روز علامه جعفری سوار تاکسی شده بودند در مسیر راه نفس عمیقی میکشه و از ته دل می‌گه: ای خدای من!! راننده تاکسی با اعتراض میگه یه جوری میگی ای خدای من که انگار فقط خدای شماست. ایشان در جواب فوراً دو بیت از سعدی می‌خواند چنان لطف شامل هر تن است که هر بنده گوید خدای من است چنان کار هرکس ...
درون تو طلاست (عمر کوتاه نیست ما کوتاهی می‌کنیم 2)
درون تو طلاست (عمر کوتاه نیست ما کوتاهی می‌کنیم 2) شبی، برف فراوانی آمد و همه جا را سفید پوش کرد. دو پسر کوچک با هم شرط بستند که از روی یک خط صاف، از راهی عبور کنند که به مدرسه می‌رسید. یکی از آنان گفت: «کار ساده‌ای است!»، بعد به زیر پای خود نگریست که با دقت گام بردارد. پس از پیمودن نیمی از مسافت، سر خود را بلند ...
درون تو طلاست
درون تو طلاست با صدای: کامبیز خلیلی «شبی، برف فراوانی آمد و همه ‌جا را سفیدپوش کرد. دو پسر کوچک با هم شرط بستند که از روی یک خط صاف، از راهی عبور کنند که به مدرسه می‌رسید. یکی از آنان گفت: «کار ساده‌ای است!»، بعد به زیر پای خود نگریست که با دقت گام بردارد. پس از پیمودن نیمی از مسافت، سر خود ...
از تغییر دیدگاه تا ثروت (به اسکیمو یخ بفروش 2)
از تغییر دیدگاه تا ثروت (به اسکیمو یخ بفروش 2) چرا باید این کتاب را بخوانید: - ادعای من این است که اگر این کتاب را به صورت جدی بخوانید، دارای چنان نگرش عمیقی خواهید شد که هیچ نتورکری در دنیا از آن برخوردار نبوده است. - اگر کسی در حرفه‌تان از شما موفق‌تر است به این خاطر است که چیزهایی می‌داند که شما نمی‌دانید. رقبای شما این کتاب را می‌خوانند و ...
از ترسیدن نترسید
از ترسیدن نترسید بهترین راه‌ها را برگزینید. خانواده‌ای که به محیط جدیدی اسباب‌کشی کرده بودند، روزی صبح دیر از خواب بیدار شدند و در نتیجه کودک شش ساله آنها نتوانست به اتوبوس مدرسه برسد. پدرش با اینکه کار داشت، گفت که دخترش اگر بتواند راه را نشان بدهد او را به مدرسه خواهد رساند. دختر به راهنمایی پدرش پرداخت. بعد از بیست دقیقه رانندگی ...
مشاهده تمام رمان های مسعود لعلی
مجموعه‌ها