رمان ایرانی

ماه‌شرف

من نشستم روی سنگی، سنگ بزرگی که خیال می‌کنم اصلا برای همین گذاشته بودند توی باغ که وقتی آب می‌اندازند به باغ، باغبان بنشیند و مراقبت کند و خسته هم نشود. خسته بودم من و سرفه‌ام می‌آمد گاهی، اما سردم نبود. صورتم کمی یخ کرده بود، علی‌الخصوص که بادی سرد، نمی‌دانم از کدام طرف باغ می‌آمد؛ گمانم از سمت درخت‌های انگور ته باغ بود. برگشتم و نگاه کردم به آن سمت و وقتی دیدمش، تنم یخ کرد. مردی جوان با عبایی روی دوش و سر برهنه ایستاده بود بین درخت‌ها، آسمان را نگاه می‌کرد. عینک دور طلایی قشنگی داشت، صورتش مهتابی بود و پاک تراشیده و دست باریکش حلقه شده بود روی عصایی که سر حیوان داشت.

9786226661652
۱۳۶ صفحه
۲۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های شرمین نادری
ماه‌گرفته‌ها
ماه‌گرفته‌ها «صدای جیغ مه‌جیبن که توی حیاط پیچید، عکس خاکستری توی آینه محو شده بود و جایش را به زنگار و غبار سالیان داده بود و همین هم بود که خانم سروری و مه‌لقا هرچه نشستند، توی آینه چیزی ندیدند و آن‌قدر اشک ریختند و بچه را صدا زدند که محمدخان دستور داد روحی آینه پارچه بکشند و بگذارندش توی اتاق ...
خانجون و بوی ریحون
خانجون و بوی ریحون آلبالو پلوی خانجون. محض عاشق‌های عصبانی و بار خاطری عاشق‌های اخمو و همسران بدخلق... مواد لازم: برنج خیسانده 6 استکان، آلبالوی خوشگل دم گرفته و شکم خالی 4 استکان، شکر 3 ـ 4 استکان، زعفرون ساییده و دم کرده: نصفه استکان، روغن: نه زیاد و نه کم، نمک به مقدار کفایت، دارچین و خلال نارنج برای تزئینش، مرغ یا خروس برای ...
قصه‌های نوه خانجون
قصه‌های نوه خانجون خاطرمه که قدرتی خدا برف حیاط خانجون رو سفیدپوش کرده بود و در خونه رو از زیادی برف نمی‌شد باز کرد، صدای یا الله گفتن بلدیه‌چی‌ها و فراش‌ها کوچه خواب‌آلود ما را بیدار کرد. بعد هم دیدیم جل‌الخالق، چه جوری با پارو جارو افتادن به جون یخ‌های قدیمی و نمی‌دونم با شن و نمک چه طلسمی انداختن که کوچه‌ای که ...
خانجون و خواب شمرون
خانجون و خواب شمرون شب وقتی دل‌شکسته و دماغ سوخته،‌ گوش تا گوش تو پشت بوم، زیر آسمون ردیف شدیم و صدای مخملی دایی که پای شیر می‌خوند،‌ گوشمون رو نوازش کرد و مهتاب مثل یک تصنیف اومد که شب رو قشنگ‌تر کنه، یه دفعه دیدیم یه فانوس عین ستاره‌ای که تو دل شب برق می‌زنه،‌ از بیخ گوشمون بالا رفت و صدای خنده ...
مشاهده تمام رمان های شرمین نادری
مجموعه‌ها