رمان نوجوان

قصه‌های نوه خانجون

خاطرمه که قدرتی خدا برف حیاط خانجون رو سفیدپوش کرده بود و در خونه رو از زیادی برف نمی‌شد باز کرد، صدای یا الله گفتن بلدیه‌چی‌ها و فراش‌ها کوچه خواب‌آلود ما را بیدار کرد. بعد هم دیدیم جل‌الخالق، چه جوری با پارو جارو افتادن به جون یخ‌های قدیمی و نمی‌دونم با شن و نمک چه طلسمی انداختن که کوچه‌ای که تا بهار رنگ زمینش پیدا نبود و هر سال کلی از در و همسایه رو روونه مریض‌خونه و شکسته‌بندی می‌کرد...

حوض نقره
9786001940101
۱۳۹۰
۲۴۸ صفحه
۵۷۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های شرمین نادری
خانجون و بوی ریحون
خانجون و بوی ریحون آلبالو پلوی خانجون. محض عاشق‌های عصبانی و بار خاطری عاشق‌های اخمو و همسران بدخلق... مواد لازم: برنج خیسانده 6 استکان، آلبالوی خوشگل دم گرفته و شکم خالی 4 استکان، شکر 3 ـ 4 استکان، زعفرون ساییده و دم کرده: نصفه استکان، روغن: نه زیاد و نه کم، نمک به مقدار کفایت، دارچین و خلال نارنج برای تزئینش، مرغ یا خروس برای ...
زار
زار می‌روم می‌نشینم جلوی میز و یک تکه نان خشک و نازک برمی‌دارم و آهسته می‌زنمش توی شیره خرما، سیاه و خیس می‌شود، عین شب دریا و بوی خرما می‌دهد عین روز جزیره، بعد لقمه را بلند می‌کنم و می‌گذارم روی لبم که دهنم گس و شیرین می‌شود و باز یادم می‌افتد به طعم خرما وارده رازقی، به بوی ماهی و ...
ماه‌گرفته‌ها
ماه‌گرفته‌ها «صدای جیغ مه‌جیبن که توی حیاط پیچید، عکس خاکستری توی آینه محو شده بود و جایش را به زنگار و غبار سالیان داده بود و همین هم بود که خانم سروری و مه‌لقا هرچه نشستند، توی آینه چیزی ندیدند و آن‌قدر اشک ریختند و بچه را صدا زدند که محمدخان دستور داد روحی آینه پارچه بکشند و بگذارندش توی اتاق ...
خانجون و خواب شمرون
خانجون و خواب شمرون شب وقتی دل‌شکسته و دماغ سوخته،‌ گوش تا گوش تو پشت بوم، زیر آسمون ردیف شدیم و صدای مخملی دایی که پای شیر می‌خوند،‌ گوشمون رو نوازش کرد و مهتاب مثل یک تصنیف اومد که شب رو قشنگ‌تر کنه، یه دفعه دیدیم یه فانوس عین ستاره‌ای که تو دل شب برق می‌زنه،‌ از بیخ گوشمون بالا رفت و صدای خنده ...
مشاهده تمام رمان های شرمین نادری
مجموعه‌ها