رمان خارجی

کفش بلورین (کتاب‌های طلایی 2)

در بیشتر داستان‌های این مجموعه، که به قلم نویسندگان بزرگ نوشته شده‌اند، مطالب آموزنده‌ای درباره زندگی وجود دارد و به همین سبب این گونه داستان‌ها هرگز نمی‌میرند. داستان برای بچه‌ها نوشته بی‌جانی نیست؛ در خیال بچه‌ها جان می‌گیرد و با آن‌ها زندگی می‌کند. امید است خواندن این داستان‌ها با بچه‌ها گستره دید و بلندپروازی و شجاعت ببخشد و یاس و تنگ‌نظری را از آن‌ها به دور کند. هدف از انتشار این داستان‌ها بعد از گذشت بیش از نیم قرن آن است که بتواند نوجوانان امروز را هر چه بیشتر به کتاب و کتاب‌خوانی علاقه‌مند کند تا شاید از میان این خوانندگان پرشور نویسندگان بزرگی پدید آیند.

9786007439777
۴۰ صفحه
۱۲ مشاهده
۰ نقل قول
جمعی از نویسندگان
صفحه نویسنده جمعی از نویسندگان
۲۸۸ رمان ...
دیگر رمان‌های جمعی از نویسندگان
عکاس‌خانه آدم‌های خوشبخت (داستان‌های کوتاه برگزیده از نویسندگان ترکیه) کتاب گویا
عکاس‌خانه آدم‌های خوشبخت (داستان‌های کوتاه برگزیده از نویسندگان ترکیه) کتاب گویا داستان‌های این مجموعه عبارتند از: عکاس‌خانه آدم‌های خوشبخت با صدای داریوش ارجمند بازگشت با صدای ناصر ممدوح دو و نیم با صدای فرزاد حسنی زن سبددار با صدای فاطمه گودرزی مفت‌خور با صدای داریوش اسدزاده و محمد عباسی حوا با صدای زیبا بروفه کشتن یه گربه با صدای رضا بهبودی اولین جنایت با صدای لیلا بلوکات هیشت! هیشت! با صدای فرهاد آییش سر حوض با صدای سیدمهدی مدیرواقفی
تمام آن یک‌شنبه‌ها کجا رفته‌اند
تمام آن یک‌شنبه‌ها کجا رفته‌اند ادبیات ژاپن، کهن و معاصر، از دیرباز مورد توجه مخاطبان ادبیات در سراسر جهان قرار داشته است، ادبیاتی برخاسته از دل فرهنگ متمایز و غنی این کشور که به‌ویژه طی یکی دو قرن اخیر ــ به‌دلیل دگرگونی‌های پرشمار ناشی از برقراری ارتباط با سایر کشورها، مدرن شدن، جنگ‌های گوناگون، و رشد و شکوفایی اقتصادی ‌به‌خصوص در نیمۀ دوم قرن بیستم ...
آخرین سرنخ
آخرین سرنخ کتاب حاضر گزیده‌ای است از داستان‌های کوتاه با موضوع پلیسی و جنایی که همگی واقعی بوده و به عنوان برترین آثار در این سبک معرفی و به 25 زبان در کشورهای مختلف منتشر شده است. این ماجراها علاوه بر جذابیت و هیجان، دارای نکات و تجربیاتی اثرگذار هستند که از میان صدها داستان از نویسندگان مختلف، گزیده و در یک ...
مارپیچ
مارپیچ زبان فارسی ...
100 (100 داستان ک...
100 (100 داستان ک... روزی روزگاری، مردی در باغش چندین درخت انار داشت و سال‌ها به هنگام پاییز انارهایش را در سینی‌های نقره‌ای، بیرون باغش می‌گذاشت و بر سینی‌ها علامت‌هایی گذاشته بود که رویشان نوشته بود: یکی بردارید، نوش جانتان. اما مردم می‌گذشتند و هیچ‌کس از میوه‌ها بر نمی‌داشت! مرد فکری کرد و سال بعد هنگام پاییز دیگر انارها را بر سینی‌های نقره نگذاشت، اما ...
مشاهده تمام رمان های جمعی از نویسندگان
مجموعه‌ها