رمان ایرانی

تصور می‌کنی فقط شیطنت دل بوده است در یک لحظه خیال می‌کنی عشق به سراغت آمده و چاره‌ای نداشته‌ای شاید هم چنین بوده باشد اما ما آدم‌ها فقط تا امروز و اکنون را نگاه می‌کنیم و نمی‌دانیم که لرزش دل تا سال‌های سال و حتی بر زندگی و آینده فرزندان سایه‌ای می‌افکند همیشگی و دامنه‌دار! شاید اکنون که من هیچ ریشه‌ای در خود نمی‌بینم نتیجه آن یک لحظه‌ای است که دلت لرزیده و به خیال خودت عشق را تجریه کردی شاید حتی ماندن و مردن آدم‌های امروز ریشه در آن روزی دارد که می‌گویم. دلم می‌خواست بدانم که هستم، از کجایم؟ دلم می‌خواست ریشه‌هایم را بشناسم و هزاران دل‌خواستن‌های دیگر که بی‌جواب مانده از عشق‌های پنهان تا سکوت‌های اجباری از مرگ عشق تا مردن آدمی و حتی از علاقه‌ای که ناگاه و اتفاقی رخ می‌دهد همه و همه ما را به بازیگران و تماشاگرانی بدل می‌کند که فقط نظاره‌گر هستیم، نه صحنه‌گردان!

شادان
9786007368954
۵۱۲ صفحه
۱۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های منیر مهریزی‌مقدم
مرهم
مرهم شاید انتخاب شخص، زمان و مکان در عشق و گرفتار شدن به درد عاشقی به انتخاب خودم نبوده و نباشد- که نیست اما لااقل می‌توانم مراقب باشم تا در رابطه عاشقانه، بازیچه کسی نگردم و عشق را تا بدانجا محترم و عزیز بشمارم که حرمت و شخصیت‌ام در آن رابطه حفظ شود. نه وسعت آسمان و نه گستره زمین برای ...
شب آفتابی
شب آفتابی اگر چه امروز با روزهایی که من جوان بودم تفاوتی پیدا کرده به اندازه قرن‌ها ولی سرگذشت آدم‌ها و عشق و حتی نفرت‌شان همیشه تکرار مکررات است. این روایت‌ها دیگر مادر و دختر نمی‌شناسد مثل اینکه هر کس آینه دیگری است و هر دختری می‌تواند از فصه ناگفته مادرش بیاموزد. زندگی پر است از نتاقض‌ها و ناشناخته‌ها درست مثل وجود ...
غریبه آشنا
غریبه آشنا راست می‌گفت؟ یعنی ایلیا داره ازدواج می‌کنه؟ اونم به همین سادگی؟ پس کجا رفت آن همه اشتیاق و علاقه؟ کجاست آن حرف‌ها و آینده قشنگ؟ چطور می‌تونه از من و بچه‌ای که آنقدر در حفظش اصرار کرده بود بگذرد و اجازه دهد هرچه که لایق خودشان بود به من بگویند؟ آیا حق من این بود؟ من که آویزانش نشده بودم، ...
مدارا
مدارا عاشق شدن خیلی سخت نیست و شاید هرکسی از پس آن بربیاید. دلی می‌خواهد چون پرنده که رهایش کنی در آسمان عشق بی‌مهابا.اما نگهداری عشق آن‌هم برای سالیان کار هرکسی نیست پرنده‌ای می‌خواهد خستگی‌ناپذیر در آسمان عشق.من عاشق دل‌خسته بودم و عاشق دل‌‌خسته داشتم تبی تند از عشق که به همان تندی خاموش شد.اما اکنون تو را می‌بینم که به ...
آتش کینه
آتش کینه ماه من غصه چرا؟ تو مرا داری و من هر شب و روز، آرزویم همه خوشبختی توست. ماه من غم و اندوه اگر هم روزی، مثل باران بارید، یا دل شیشه‌ایت از لب پنجره عشق به زمین خورد و شکست، با نگاهت به خدا چتر شادی واکن که خدا هست خدا...
مشاهده تمام رمان های منیر مهریزی‌مقدم
مجموعه‌ها