طنز

آبنبات نارگیلی

ناگفته نماند ابی، با این همه خلوص نیت و پرهیز از هرگونه ارتباط با دخترهای دانشگاه، حتی در حد نگاه یا سلام، چیزهایی درباره تصوراتش از بهشت و انگیزه‌اش برای حضور در آنجا می‌گفت که اگر حوری‌ها می‌شنیدند, از دستش به اتوبوس ما در [جهنم] پناه می آوردند.

سوره مهر
9786000351793
۱۴۰۱
۳۸۴ صفحه
۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مهرداد صدقی
آب‌نبات هل‌دار
آب‌نبات هل‌دار من تا آن روز سینما نرفته بودم،‌ ولی حمید یکی دو بار یواشکی رفته بود. سعید هم بدتر از من بود، چون حتی تلویزیون هم نداشتند. فرهاد نه تنها کلی فیلم دیده بود، بلکه توی خانه‌شان تلوزیون رنگی هم داشتند. تازه، می‌گفت سر کوچه‌شان چند تا سینما هست، اما من و سعید و حمید مطمئن بودیم که دارد شارت می‌زند! ...
آبنبات دارچینی
آبنبات دارچینی آقا جان جلوی همه شلوارش را درآورد. البته یک بیرجامه زیر آن پوشیده بود و جورابش را روی پاچه‌های بیرجامه کشیده بود. شلوارش را همین دو دقیقه پیش پوشیده بود. نمی‌دانستم دیدن همین «صحنه» ساده بعدها سرنوشتم را عوض خواهد کرد.
آب‌نبات پسته‌ای
آب‌نبات پسته‌ای آریشگر چنان موهایم را ماشین می‌کرد که انگار در دید او لذتی که در کچل کردن دیگران هست، در انتقام گرفتن نیست. کارش که تمام شد به این نتیجه رسیدم که متاسفانه جمجمه بچه حلال‌زاده به دایی‌اش می‌رود. احساس کردم این آه دایی است که مرا گرفته! به «دامبو» شدن او خندیدم؛ اما حالا خودم شبیه «جیمبو» شده بودم. احتمالا ...
نقطه ته خط (مجموعه طنز)
نقطه ته خط (مجموعه طنز) با فرا رسیدن غروب آفتاب، کم‌کم داشت مهلت مولکول سرب تمام می‌شد که یکی از مولکول‌های هوا پرید تو اگزوز موتور. قبل از اینکه سرب سوالی بکند، مولکول هوا که لب‌های سیاهی داشت و به شدت سرفه می‌کرد گفت: ‹‹مرسی. منتظر من بودی؟››
مشاهده تمام رمان های مهرداد صدقی
مجموعه‌ها