طنز

تعلیمات غیر اجتماعی (مجموعه طنز)

آقای هاشمی که تازه جریمه شده بود، برای اینکه خودش را راضی کند، مدام می‌گفت: «حتما خیری در این جریمه بوده... اصلا این جریمه‌های رانندگی نباشد کسی قوانین را رعایت نمی‌کند... دستشان درد نکند، اتفاقا خیلی خوب شد...» اما هر پنج دقیقه یک‌بار با یادآوری مبلغ جریمه دوباره عصبانی می‌شد. با خود فکر می‌کرد با آن پول چه کارها که نمی‌توانست بکند: می‌توانست برای همسرش یک شمش طلا در ابعاد نانو بخرد. می‌توانست در بهترین نقاط شمال، چند میلی‌متر زمین بخرد و در آنجا یک دانه برنج بکارد و به زراعت بپردازد. می‌توانست برود برج میلاد و به بستی روکش‌طلا، فقط یک لیس بزند و برگردد. می‌توانست...

9786005225808
۱۳۹۵
۱۷۲ صفحه
۱۱۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مهرداد صدقی
آخرین نشان مردی
آخرین نشان مردی همه‌چیز از همان ماجرای چند روز پیش شروع شد. دختر خانمی که ما اصلا نجاتش ندادیم اما دوست داشت ما را قهرمان بداند، اسمش آتنا بود و از مامان شماره گرفته بود. دو روز پیش مادر آتنا تماس گرفت و از مامان تشکر کرد. مامان هم مدام لابه‌لای حرف‌هایش چشمکی به من می‌زد و می‌گفت: «راستش ما که کاری نکردیم؛ ...
آب‌نبات هل‌دار
آب‌نبات هل‌دار من تا آن روز سینما نرفته بودم،‌ ولی حمید یکی دو بار یواشکی رفته بود. سعید هم بدتر از من بود، چون حتی تلویزیون هم نداشتند. فرهاد نه تنها کلی فیلم دیده بود، بلکه توی خانه‌شان تلوزیون رنگی هم داشتند. تازه، می‌گفت سر کوچه‌شان چند تا سینما هست، اما من و سعید و حمید مطمئن بودیم که دارد شارت می‌زند! ...
نقطه ته خط (مجموعه طنز)
نقطه ته خط (مجموعه طنز) با فرا رسیدن غروب آفتاب، کم‌کم داشت مهلت مولکول سرب تمام می‌شد که یکی از مولکول‌های هوا پرید تو اگزوز موتور. قبل از اینکه سرب سوالی بکند، مولکول هوا که لب‌های سیاهی داشت و به شدت سرفه می‌کرد گفت: ‹‹مرسی. منتظر من بودی؟››
آبنبات دارچینی
آبنبات دارچینی آقا جان جلوی همه شلوارش را درآورد. البته یک بیرجامه زیر آن پوشیده بود و جورابش را روی پاچه‌های بیرجامه کشیده بود. شلوارش را همین دو دقیقه پیش پوشیده بود. نمی‌دانستم دیدن همین «صحنه» ساده بعدها سرنوشتم را عوض خواهد کرد.
مشاهده تمام رمان های مهرداد صدقی
مجموعه‌ها