هر آدمی فقط واسه نوشتن یک کتاب دنیا آمده، نه هیچ کار دیگری. یک کتاب نبوغآمیز یا یک کتاب معمولی، مهم نیست، ولی کسی که هیچی ننویسد، یک آدم بازنده است، فقط از زمین میگذرد و هیچ ردی از خودش باقی نمیگذارد مدرک آگوتا کریستف
آگوتا کریستف
زندگی همین است. همهچی با گذشت زمان محو میشود. خاطرات کمرنگ میشوند، درد کم میشود. مدرک آگوتا کریستف
کلماتی که احساس را توصیف میکنند خیلی مبهماند؛ باید از کاربرد آنها اجتناب کرد و به شرح اشیا، انسانها و خود اکتفا کرد، در واقع شرح وفادارانهی وقایع. دفتر بزرگ آگوتا کریستف
کار سخت است، ولی سختتر از آن این است که کار کردن یک نفر را تماشا کنی و دست به سیاه و سفید نزنی، مخصوصا اگر آن آدم پیر باشد. دفتر بزرگ آگوتا کریستف
برای تصمیمگیری اینکه انشایی خوب «خوب» است یا «بد» ، قانون بسیار سادهای داریم: انشا باید واقعی باشد. باشد چیزی را که هست تعریف کنیم، چیزی را که میبینیم، میشنویم و انجام میدهیم. مثلا ممنوع است که بنویسیم «مادربزرگ شبیه یک جادوگر است» ، اما میتوانیم بنویسیم: «مردم مادربزرگ را جادوگر صدا میکنند». دفتر بزرگ آگوتا کریستف
همهی جای این خاک بدبخت پر است از جسد. مدرک آگوتا کریستف
اگر من را زنده بگذارند، جامعه دو یا سه کتاب گیرش میآید، به جای جسد من. مدرک آگوتا کریستف
صمیمانه من را میبوسید، ولی خودم میدانستم که فقط برای کشف بوی الکل و سیگار این کار را میکند. مدرک آگوتا کریستف
خواهرم را تازه خفته کردهام… مدرک آگوتا کریستف
یک آتش واقعی پشت درها میسوخت، یک سری آدم آتشی روشن کرده بودند تا آدمهای دیگر را توش بسوزانند. مدرک آگوتا کریستف
هر آدمی فقط واسه نوشتن یک کتاب به دنیا آمده. نه هیچ کار دیگری. مدرک آگوتا کریستف
دوست داشتن کلمه مطمئنی نیست، دقت و عینیت ندارد. دوست داشتن گردو و دوست داشتن مادربزرگ اینها نمیتوانند به یک معنا باشند. عبارت اول به طعمی دلپذیر توی دهان برمیگردد، و دومی به یک حس. دفتر بزرگ آگوتا کریستف
ما او را مادربزرگ صدا میکنیم. مردم او را جادوگر صدا میکنند. او ما را توله سگ صدا میکند. دفتر بزرگ آگوتا کریستف