میدانی که گاهی اهانتپذیری بسیار لذتبخش است، مگر نه؟ یک نفر ممکن است بداند که کسی به او اهانت نکرده، اما اهانت را برای خودش ابداع کرده، دروغ گفته و مبالغه کرده تا آن را بدیع سازد، به واژهای چسبیده و از کاه کوهی ساخته- این را خودش میداند، با اینهمه اولین آدمی خواهد بود که اهانت را بپذیرد و آنقدر از انزجارش شادی کند تا احساس لذت بزرگی کند، و به راه کینه حقیقی بیفتد. برادران کارامازوف 1 (2 جلدی) فئودور داستایوفسکی
ho3ein33
۲۷ نقل قول
از ۴ رمان و ۳ نویسنده
به خودت دروغ مگو. کسی که به خودش دروغ میگوید و به دروغ خودش گوش میدهد، به چنان بنبستی میرسد که حقیقت درون یا پیرامونش را تمیز نمیدهد و اینست که احترام به خود و دیگران را از دست میدهد. و با نداشتن احترام دست از محبت میکشد، و برای مشغول کردن و پرت کردن حواسش از بیمحبتی به شهوات و لذات خشن راه میدهد و در رذالتهای خویش در بهیمیت فرو میرود و همهاش هم از دروغزنی مداوم به دیگران و خویشتن. برادران کارامازوف 1 (2 جلدی) فئودور داستایوفسکی
وقتی که در روم هستی، مثل رومیها رفتار کن. برادران کارامازوف 1 (2 جلدی) فئودور داستایوفسکی
در میان ما گناه و بیداد و وسوسه هست، و با این همه، و با این همه جایی روی زمین آدمی مقدس و والا هست. او حقیقت را در اختیار دارد؛ او حقیقت را میشناسد؛ بنابراین حقیقت بر روی زمین نمرده است و مظهر حقیقت روزی به سراغ ما هم میآید و مطابق پیمان بر عالم و آدم فرمان میراند. برادران کارامازوف 1 (2 جلدی) فئودور داستایوفسکی
معجزات هیچگاه سد راه آدم واقعبین نیست. معجزات نیست که واقعبینان را به اعتقاد ره مینماید. واقعبین اصیل اگر آدم با اعتقادی نباشد، همواره نیرو و توانایی خواهد یافت تا به مافوق طبیعت بیاعتقاد باشد و اگر با معجزهای به صورت واقعیتی انکارناپذیر رویارو شود به جای تصدیق واقعیت حواس خودش را باور نمیکند. اگر هم آن را تصدیق کند به عنوان واقعیتی از طبیعت تصدیقش میکند که تا آن زمان به آن التفات نکرده است. ایمان در آدم واقعبین از معجزه نشأت نمیگیرد بلکه معجزه از ایمان نشأت میگیرد. آن زمان که واقعبین ایمان بیاورد آن وقت نفس واقعیبینی متعهدش میکند مافوق طبیعت را نیز تصدیق کند. توماس رسول گفت تا نبینم ایمان نمیآورم اما تا دید گفت: «پروردگار من و خدای من!» آیا معجزهای بود که او را واداشت ایمان بیاورد؟ به احتمال بسیار نه، بلکه اگر ایمان آورد به این دلیل بود که میخواست ایمان بیاورد، و احتمالا وقتی میگفت: «تا نبینم ایمان نمیآورم» از ته دل ایمان کامل داشت. برادران کارامازوف 1 (2 جلدی) فئودور داستایوفسکی
تهیدستان زودرنج و حساسند و طبعا چنین آفریده شدهاند!
تهیدست همیشه مظنون است، با نظر دیگر به جهان پروردگار مینگرد. به دیگران از گوشه چشم نگاه میکند. به اطراف خویش پریشان و مشوش نظر میکند، به هر کلمه گوش فرا میدهد و بیم دارد که مبادا درباره او گفتگو کنند و بگویند که: نگاه کن! چه ابلیس فقیری! احساس و عواطف او چیست؟ قیافه او از این سو یا آن سو چگونه است؟ همهکس میداند که تهیدست از پلاسی کهنه و مندرس بدتر و بیارزشتر است.
هرچه درباره او نوشته شود باز هرگز کسی وی را محترم نخواهد شمرد. مردم فقیر فئودور داستایوفسکی
انسان هر چه بیشتر در اختفای فقر و مذلت خویش میکوشد و هرچه بیشتر سر در گریبان خویش فرو میبرد تا بتواند از شر زبان مردم در امان باشد باز کسی وارد زندگی او میشود و از کاهی کوه میسازد و انسان را دست میاندازد و در یک چشم بهم زدن اسرار زندگانی او را در کتابی ثبت میکند و بر سر زبانها میاندازد و اسباب تمسخر و تحقیر دیگران مینماید مردم فقیر فئودور داستایوفسکی
نظام جهان به تحکم و زورگوئی بزرگتر بر کوچکتر و قویتر بر ضعیفتر استوار است و بدون رعایت احتیاط و دوراندیشی جهان برپا نمیماند و در نظم و ترتیبش خلل میافتد مردم فقیر فئودور داستایوفسکی
زندگانی در میان بیگانگان و جلب محبت آنان و اختفای شخصیت و تقید به آداب ناشناخته کاری دردناک و دشوار است مردم فقیر فئودور داستایوفسکی
آری گاهگاه آدمی چنان فریفته و گمراه عواطف و ادراکات خویشتن میشود که یکباره از جهان پیرامونش بیخبر میگردد مردم فقیر فئودور داستایوفسکی
کلاهتان را در مقابل کارگری از سر بردارید که با داشتن چهار پنس، دخترش را شوهر میدهد! حداقل او به جای پول در رگهایش خون دارد. همهجا پای پول در میان است جورج اورول
بزرگترین ظلمی که به یک کودک میتوان روا داشت این است که او را به مدرسهای بفرستند که بقیه بچهها از او ثروتمندترند. کودکی که به فقر خود آگاه است از این مساله آن چنان رنجی را متحمل میشود که تصور آن برای یک فرد بالغ غیرممکن است. همهجا پای پول در میان است جورج اورول
اگر میخواهید بدانید بازماندگان یک شخص از دنیا رفته راجع به او چگونه فکر میکنند، یک راه خوب فهمیدن وزن سنگ قبر اوست. (هرچه سنگینتر باشد جهت اطمینان بیشتر که نتواند از زیر آن بیرون بیاید) همهجا پای پول در میان است جورج اورول
وقتی انسان پولی در بساط ندارد نمیتواند خوشمشرب باشد، حتی نمیتواند اجتماعی باشد. همهجا پای پول در میان است جورج اورول
در آنجا خانههای استیجاری وجود داشت که برای هر پنج نفر فقط یک تخت خواب بود و اگر در این خانهها کسی میمرد تا زمان خاکسپاری دیگر اعضای خانواده مجور بودند هرشب پیش او بخوابند! همهجا پای پول در میان است جورج اورول
اگر پول نداشته باشی دوست داشتنی نیستی! حتی اگر با زبان فرشتهها با آدمها سخن بگویی همهجا پای پول در میان است جورج اورول
در نهایت همه ما دچار مشکل مشترکی هستیم: همگی فراموش خواهیم شد همهجا پای پول در میان است جورج اورول
اگر یک مرد اسکاتلندی تا بحال توانسته خونسرد باشد، شما هم خونسرد خواهید بود. همهجا پای پول در میان است جورج اورول
در نهایت پشت همه چیز آیا علتی جز پول است؟ پول برای تحصیل از نوع مناسب، پول برای دوستان با نفوذ، پول برای اوقات فراغت و فراغ خاطر، پول برای سفر به ایتالیا. پول سبب نوشته شدن کتابها و فروش آنها میشود.
خدایا به من درستکاری عطا نکن; فقط پول بده، پول! همهجا پای پول در میان است جورج اورول
آدمی را باید که دهان از گفتن حقیقتی دروغنما بربندد تا بیسببی خویشتن را بدنام نکرده باشد کمدی الهی 1 (3 جلدی) دوزخ دانته آلیگیری
کسی خوب میشنود که خوب بخاطر سپارد. کمدی الهی 1 (3 جلدی) دوزخ دانته آلیگیری
ما نیز چون دیگران بجستجوی کالبدهای خویش باز خواهیم آمد، اما به قالب آن برنخواهیم گشت، زیرا معقول نیست آدمی آنچه را که خود از خویش دریغ کرده بازستاند کمدی الهی 1 (3 جلدی) دوزخ دانته آلیگیری
شرمت بادا، ای آزمندی نابخردانه و ای خشم جنونآمیز که به دوران کوتاه زندگانی چنین به زیر مهمیزمان داری و از آن پس به حیات جاودان دمساز رنجی از این سان میکنیمان کمدی الهی 1 (3 جلدی) دوزخ دانته آلیگیری
دردی بزرگتر از یاد روزگار خوشی در ایام تیرهروزی نیست… کمدی الهی 1 (3 جلدی) دوزخ دانته آلیگیری
دوزخی گشتیم و محکوم بدین آمدیم که با آرزو اما بیامید بسر بریم… کمدی الهی 1 (3 جلدی) دوزخ دانته آلیگیری
ای آنکه به درون میآیی، دست از هر امیدی بشوی… کمدی الهی 1 (3 جلدی) دوزخ دانته آلیگیری
در نیمه راه زندگانی ما، خویشتن را در جنگلی تاریک یافتم، زیرا راه راست را گم کرده بودم. کمدی الهی 1 (3 جلدی) دوزخ دانته آلیگیری