این خلأئی که در وجود خویش داشتیم، این آرزوی روشن و مشخص یعنی آرزوی غیر عاقلانه ی برگشتن به عقب یا برعکس تسریع حرکت عقربههای زمان. این تیرهای سوزان خاطرات، همه اینها احساس تبعید بود. طاعون آلبر کامو
بریدههایی از رمان طاعون
نوشته آلبر کامو
شر و بدی که در دنیا وجود دارد پیوسته از نادانی میزاید و حسن نیت نیز اگر از روی اطلاع نباشد ممکن است به اندازهٔ شرارت تولید خسارت کند. مردم بیشتر خوبند تا بد و در حقیقت، مسئله این نیست. بلکه آنها کم یا زیاد نادانند و همین است که فضیلت یا ننگ شمرده میشود.
/ از ترجمه ی رضا سید حسینی طاعون آلبر کامو
وقتی که جنگی در میگیرد، مردم میگویند: «ادامه نخواهد یافت، ابلهانه است.» و بی شک جنگ بسیار ابلهانه است، اما این نکته مانع ادامه یافتن آن نمیشود. بلاهت پیوسته پابرجاست و اگر انسان پیوسته به فکر خویشتن نبود آن را مشاهده میکرد. طاعون آلبر کامو
معمولاً زندان یک محیط زندگی دسته جمعی است و بهترین دلیل آن این است که در زندان شهر ما زندانبانان نیز مانند زندانیان باج خود را به طاعون میپرداختند و بر طبق نظر عالیه طاعون، همه کس، از مدیر زندان گرفته تا پستترین زندانیان محکوم بودند و شاید برای نخستین بار در زندان عدالت مطلق برقرار میشد.
مقامات دولتی بیهوده کوشیدند با اعطاء مدال به زندانبانانی که در حین انجام وظیفه مرده بودند، برای این تساوی درجات مختلفی قائل شوند. طاعون آلبر کامو
… ما بیقرار در حال، دشمن گذشته و محروم از آینده، کاملا شبیه کسانی بودیم که عدالت یا کینهی بشری آنان را در پشت میلههای آهنی زندانی میسازد. طاعون آلبر کامو