زندگی ما چیزی جز مجموعه شرایط چندگانه نیست، شرایطی که هر قدر در جزئیات متنوع باشند، در طرح اساسی خود تابع تصادفند. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
بریدههایی از رمان کشور آخرینها (سفر آنا بلوم)
نوشته پل استر
تصمیم هایی وجود دارد که هیچ کس نباید ناچار به اتخاذشان شود، گزینه هایی که بار بی اندازهای بر ذهن میگذارند. در نهایت هر چه بکنی سرانجام پشیمان میشوی و تا آخرین روز زندگیت پشیمان میمانی. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
قلبهای شکسته گاه بر اثر کار زیاد التیام مییابند. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
تا وقتی مطمئن نشوم، امیدم را از دست نمیدهم. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
نمی توانم ننویسم. این کتاب تنها چیزی ست که به من نیروی ادامه زندگی میدهد و مانع میشودکه به خودم بیاندیشم و زندگی ام مرا ببلعد، اگر دست از کار بکشم، از دست میروم. فکر نکنم بی کتاب حتی یک روز دوام بیاورم. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
گونه ای غم حیوانی و خام مرا در بر گرفت. بی هیچ تصویر یا اندیشهای. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
[خاخام] گفت: هر یهودی گمان میبرد به آخرین نسل یهودیان تعلق دارد. ما همیشه در پایان به سر میبریم و همواره بر آستانهی لحظهی واپسین ایستادهایم. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
در واقع هر کس به زبان خصوصی خود سخن میگوید و در حالی که لحظات درک متقابل کاهش مییابد، ارتباط دو نفر به سختی فزاینده ای صورت میگیرد. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
با وجود آن چه ممکن است حدس زده باشی، واقعیتها را نمیتوان معکوس کرد. این که میتوانی وارد شوی نمیتواند دلیل توانایی بر خروجت باشد. ورودیها به خروجیها تبدیل نمیشوند و هیچ تضمینی وجود ندارد که دری که مدتی پیش از آن وارد شده ای، آن گاه که در جست و جویش باز میگردی هنوز سر جای خود باشد. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
اگر زندگی کسی را نجات دهی، خواه و ناخواه باید مسئولیت او را بپذیری و هر دو، تا ابد متعلق به یکدیگر خواهید بود. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
بی دانش، نه میتوان امیدوار بود نه ناامید. بهترین کار ادامه تردید است و در این شرایط، تردید بسیار باشکوه است. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
حالا برای همه چیز دیر است، تنها باید ادامه داد. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
گاه زندگی ام به نظرم چیزی جز یک سلسله پشیمانی، گمراهی و اشتباهات جبران ناپذیر نمیآید. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
من خودم مدتی مشغول سپوری بودم. واقعیت بسیار ساده است. پس از شروع کار، دست کشیدن از آن تقریباٌ غیرممکن میشود. چون آن قدر انرژی میگیرد که دیگر جایی برای اندیشیدن به چیز دیگری باقی نمیماند. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
مسئله اصلی زنده ماندن است. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
کمبود، ذهن را وادار به یافتن راه حلهای تازه میکند و ناگهان میبینی ایده هایی در سر داری که هرگز به فکرت نمیرسید. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
بگذار همه چیز فرو بریزد و از میان برود، آن وقت میبینیم چه چیزباقی میماند. شاید جالبترین پرسش همین باشد. این که ببینیم وقتی دیگر هیچ چیز باقی نمانده چه پیش میآید و این که آیا میتوانیم از آن پس نیز زنده بمانیم؟ کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
سرانجام فهمیدم که بعضی پرسشها را نباید مطرح کرد، وقتی در این جا مسائلی وجود دارد که کسی نمیخواهد درباره اش چیزی بگوید. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
… در این جا، عادت کشنده است. مجبورید با هرچیزی طوری رو به رو شوید انگار که هرگز به آن برنخوردهای، حتی اگر صدمین بار باشد. تفاوتی نمیکند. همیشه نخستین بار است. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
… بیشتر آدمها همه چیز را رها کرده اند. چون میدانند هر قدر هم تلاش کنند، سر انجام میبازند و وقتی به این نقطه رسیدی هر گونه مبارزه ای بیهوده است. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
… میبینی که چقدر دشوار است. این که به سادگی نگاه کنی و با خود بگویی: «آن را میبینم.» کافی نیست، چون اگر شیای که در برابرت قرار دارد مثلاٌ یک مداد یا قطعه ای نان باشد میتوانی چنین کنی، اما هنگامی که به دخترک مرده ای نگاه میکنی که برهنه با سرِ شکسته در کنار خیابان افتاده، چه میشود؟ کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
اما حتی چشم نیز از اشتباه مبرا نیست. چون تنها چیزهای اندکی چناناند که مینمایند. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
هیچ چیز سادهتر از قلب نمیشکند. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
خیلی از ماها به دوران کودکی خود بازگشته ایم و مانند بچهها رفتار میکنیم. میدانی، مسئله این نیست که عمداٌ چنین تلاشی میکنیم و یا اینکه کسی از این وضع آگاه است; اما وقتی امید میمیرد، وقتی میبینی کمترین امکان امیدوار بودن را از دست داده ای، فضای خالی را با رویا، با افکار کوچک بچگانه و قصهها پر میکنی تا بتوانی به زندگی ادامه دهی. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
هر چه بیشتر به پایان نزدیک شوی، چیزهای بیشتری برای گفتن باقی میماند. پایان فقط یک خیال است، مقصدی که برای خود میتراشی تا بتوانی به رفتن ادامه دهی، اما زمانی میرسد که درمییابی هرگز به آن نمیرسی. ممکن است به ناچار توقف کنی، اما تنها به این خاطر که زمان به انتها رسیده است توقف میکنی، اما توقف به این مفهوم نیست که به آخر رسیدهای. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
«اینها آخرینها هستند. امروز خانهای سر جایش است و فردا دیگر نیست. خیابانی که دیروز در آن قدم میزدی، امروز دیگر وجود ندارد. اگر در شهر زندگی کنی، یاد میگیری که هیچ چیز بیارزش نیست. چشمهایت را مدتی ببند، بچرخ و به چیز دیگری نگاه کن. آن وقت میبینی چیزی که در برابرت بوده ناگهان ناپدید شده است. میدانی، هیچ چیز دوام ندارد. حتی اگر فکرهایی درباره چیزی در سر داشتهای نباید وحشتت را در جستجویش تلف کنی. وقتی چیزی از بین میرود مفهومش این است که به پایان رسیده.» کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
«آدم باید عادت کند که به کمترینها قانع باشد. هر چه کمتر بخواهی، به چیزهای کمتری راضی میشوی و هر چقدر نیازهایت را کم کنی، وضعت بهتر میشود. این بلاییست که شهر به سرت میآورد. شهر افکارت را پشت و رو میکند. تو را وا میدارد زندگی را بخواهی و در عین حال میکوشد که آن را از تو بگیرد. از این وضع نمیتوان گریخت. یا میپذیری یا نمیپذیری. اگر بپذیری، نمیتوانی مطمئن باشی که بار دیگر بتوانی تکرارش کنی و اگر نپذیری، دیگر هرگز نمیتوانی.» کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
اینجا اگر بخواهی زنده بمانی، باید بتوانی به اصول پشت پا بزنی. هرگونه مبارزه بیهوده است. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
تنها در یک صورت زنده میمانی، وقتی که هیچ گونه نیازی نداشته باشی. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر
آدم باید عادت کند. به کمترینها عادت کند. هر چه کمتر بخواهی به چیزهای کمتری راضی میشوی. کشور آخرینها (سفر آنا بلوم) پل استر