«تراژدی انتقام» شکلی از تراژدی است که در ادبیات
انگلستان در دوره الیزابت محبوبیت بسیار داشت. در
این نوع تراژدی انتقام یک بزه در طی نمایش از بزهکار
گرفته میشود و هر دو طرف کسی که مرتکب بزه شده
و کسی که در پی انتقام است محکوم به مرگ هستند.
بارزترین نمونه این تراژدی »هملت «اثر ویلیام شکسپیر
است و مهمترین ویژگی این تراژدی سالخیهای خونین
ً آنان و ارائه تحلیلی غم بار از رخدادهایی اساسا هولناک
است بنابراین از عبارت «تراژدی خون» برای وصف آن
استفاده میشود. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
بریدههایی از رمان سوگنمایش اسپانیایی
نوشته توماس کید
عشق زاینده ی شگفتی هاست. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
جانکاهترین غصهها هرگز به زبان اشک بیروننریزند. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
اخبار ناخوش چابکتر از خوشیها به پرواز درآیند. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
اخبار ناخوش چابکتر از خوشیها به پرواز درآیند. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
چون بخت را سر ستیز است
که را رای صلح است؟ سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
آن که زیاده از پیش بر من مهر ورزد
همانا، یا بر من بد کرده
و یا خواهد کرد. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
آن که زیاده از پیش بر من مهر ورزد
همانا، یا بر من بد کرده
و یا خواهد کرد. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
آدمی رضایت همگان با خویش همراه نتواند کرد. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
چون توفان به راه افتد
آن موجهای بلند را واژگون سازد، لیک
آبهای زیرین در عمق،
کار خویش کنند. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
عاقلان زیر و بم سنجند، زمانی درخور یابند
دست به مخاطره زدن نه کار خردمندان است. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
خداوند خود پوشاننده ی آن است که او را گوری نیست. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
شرارت، فلاکت زاید. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
هرگز مانند زمان هایی که دیوانه ام، سلامت نیستم. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
آسایش، جز در تصاویر یافت مینشود. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
شب بدکاره ای قاتل است که نخواهد کس جرمش را ببیند. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
عشق ورزیدن و همان گاه بیم داشتن
دومهم اند که در مخیله ی زنان نگنجند. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
روحی که در فردوس تقدیس اش باید کرد
تنها در آن چه از آن منع شده لذت میجوید
و در گذرگاه خاردار آن که مانع خوشبختی است
سرگشته گام میزند. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
سخت است که شمار زیادی را محرم راز خویش بدانی
چرا که باور دارم مردمان راز خویش نیز نهان داشتن نتوانند. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
گزند چون نابگاه باشد
بیش آسیب زند سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
بزرگترین فتنه آن است
که کوچکترین شکی به آن نداریم سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
پدرینگانو روح خویش فروخته است.
روح فروشی چیست؟
در برابر جیب اربابی که چنین گشاده است
نه در خور است که مردی
از چنین لطفی روی گرداند.
این کیسه ی زر مجاز نیست، حقیقت است
و من جان خویش از برایش به مهلکه افکنم. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
و چنین است که از شری شر دیگر بزاید. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
مرا امید به آسمان است
که زمین آلوده است چنان
که چشم امیدیم بر او نیست. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
امید نیکترین چاره است. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
به گاه مصیبت هیچ چیز به فریاد آدمی نرسد جز شکیبایی سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
نهاد آدمیان سخن راست گوید
و بر ظاهر آنان اعتمادی نیست. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
زمان، نگارنده ی حق است و حقیقت
و زمان، خود، نور بر چهره ی خائن افکند. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
چون شب بالهای قیرگون میگسترد
و بر روشنای خورشید سایه میافکند
در آن تاریکی، لذات آغاز میگیرد. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
دوشیزگان جوان به فرمان دوستانشان باشند. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
سوگنمایش اسپانیایی یک تراژدی انگلیسی متعلق به عصر الیزابت است که در سال 1582 یعنی پیش از نگارش هملت به دست شکسپیر به تحریر درآمده است. بسیار بر این عقیده اند که این نمایشنامه که در دوران خود بسیار تاثیرگذار بوده است، همان UR-Hamlet یا نسخه ای است که احتمال میدهند شکسپیر هملت را بر اساس آن نوشته باشد. این نمایشنامه، با محوریت اصلی انتقام، یک تراژدی است که مملو از قتلهای هولناک است و در آن پدری به دنبال خونخواهی قتل پسر اشت (درست متضاد هملت که در آن پسری به دنبال خونخواهی پدرش است). در این نمایشنامه انتقام، یک کاراکتر است که مانند کسان دیگر نمایش بر صحنه ظاهر شده و دیالوگ میگوید. این نمایشنامه یکی از بارزترین نمونههای تراژدی خون در ادبیات انگلستان است. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
شادنمایشها درخور شعور عوامند:
لیک از برای سرگرم داشتن محفلی شاهانه
مرا سوگنمایشی پرشکوه ده؛
سوگنمایشی متعالی، شایسته ی پادشاهان
که در آن رخدادی مهم حادث شود، نه حادثه ای پیش پا افتاده. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
ایزابلا. چه خواهی ای نیکمرد؟
نقاش. عدالت، بانوی من.
هیرونیمو. ای مسکین زیاده خواه!
آن خواهی که در دنیا نزید!
همه معادن ِنکاویده را گر بدهی
مثقالی از آن، سودا نتوانی کرد!
گوهریست بس بی بها. تو را میگویم
خداوند، همه عدالت را بدست خویش گرفته است،
و هیچ عدالتی در زمین راه مینیابد
مگر آنک کز سوی وی آید. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
نرم و آرام! به استیز نیازی نیست:
که ستیز را ابلیس رهنمون سازد سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
با او دوستی کن: که بس ناآرامیها بزیر لفافه ی دوستی آرام گیرد. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
جسمش را بخاک مسپار: مباد که راه نفس زمین،
با آنچه بهشت خار دارد و آدمی نادیده انگارد،بسته شود؛
مباد که زمین آلوده شود. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
و اینچنین است که تجربه، خردمندان را به کار آید.
من دسیسه را بچینم: او به اجرایش بگذارد؛
من دام بچینم: او شاخه ریزها بشکند
و نبیند که پای پرنده به دام گرفتار است.
و مردان پرامید، که در فکر خویش اند
باید چنین، چونان شکارچیان، دام بر یاران خویش نهند. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
و چنین است که از شرّی، شرّ دگر بزاید.
و لیک من، قصوری که در خفا کرده ام را بدانم
و آنان نیز بدانند؛ لکن لگام آنان بدست منست:
آنانی که روح خویش از برای سکه ای زر به مهلکه بیندازند را
در راه حفظ جان خویش به خدمت گیرم
که زر، خود، جان آنان را به خطر بیندازد؛
همرهان سست پیمان را آن به که بمیرند
تا آنکه به حیاتشان، اقبال ما بخطر افکنند.
نگذارم بزیند: که مرا به ایمانشان تردید است:
مرا به خویش ایمان است، و خود، دوست و همراه خویشم؛
بگذار آنان بمیرند که بردگان محکوم به مرگند. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
فرزند چیست! آنکه چونان دانه ی گیاهی
بدقیقه ای بکاری اش: پاره گوشتی که در تاریکی رشد کند
و بر وزن آن سبک موجوداتی که «زن» نامشان نهاده ایم
بیفزاید؛ و در پس نُه ماه، به اندرون نور خزد
فرزند را دیگر چیست که بدان
پدر را عاشق و واله و دیوانه کند؟
چون پای بدنیا گذارد، اخم کند، بگرید و دندان بپرورد.
فرزند را دیگر چه بباید؟ که طعامش دهی
رفتنش و سخن گفتنش بیاموزی. آری، لیک
از چه روی مردمان بر گوساله ای چنین مهر نورزند؟
یا دل در عشق بزغاله ای بازیگوش نسوزند،
آنسان کز برای پسر خویش میسوزند؟
که به رای من، توله حیوانی کمسال،
یا کره ی اسبی زیبا و بی یال،
آدمی را بهمان کار آید که فرزند آید:
که اینان را سودی است از برای انسان
الّا فرزند که چون ببالد و تنومند گردد
بیش، بر کژی و ناراستی اش افزوده گردد
مامش را و آبایش را از خیل نادانان انگارد
چون مجنونان بشورد و آنان را نگران دارد
بیش از آنکه گذر سال بر آنان خورد، سالخورده شان کند
اینست فرزند! و چون نیک بنگری با خویش بگویی
این چه مصیبتی بود؟ سوگنمایش اسپانیایی توماس کید