۱۸ رمان
نسرین قديرى متولد چهارم خرداد ماه سال 1331 در شهر تهران و فارغالتحصيل مهندسى كشاورزى از دانشگاه شيراز است. وى پس از اينكه فرزندانش به حدى رسيدند كه ديگر به او وابسته نبودند و هر كدام روى پاى خود ايستادند، براى رفع تنهايى و ارضاى اين حس درونى، دست به قلم برد. او درباره شروع به كارش مىگويد: «خواهرم پس از خواندن رمان خانم حاج سيد جوادى با توجه به زمينهاى كه من در نوشتن انشا داشتم و داشتن قدرت ...
چه آسان باختم
اگر تو باز نگردی نهالهای جوان اسیر گلدان را کدام دست نوازشگر آب خواهد داد؟ چه کسی به جای تو آن پردههای توری را به پشت پنجرهها پیچ و تاب خواهد داد؟ اگر تو بازنگردی امید آمدنت را بگور خواهم برد و کس نمیداند که در فراق تو دیگر چگونه خواهم زیست چگونه خواهم مرد!
مهر ممنوع
با تردید و دودلی در را باز کرد و دوباره دلش به درد آمد. دوباره سیل خاطرات گذشته به قلبش هجوم آوردند و چهار ستون بدنش را لرزاند. همان تابلوهای زنده و زیبا. همان پنجرههایی که با کرکرههای چوبی مسدود شده بود. همان مبلها و همان کاناپه که کنار هم مینشستند و راز دل میگفتند. بیاختیار به سوی اتاق خواب ...
چقدر دیر آمدی
سحر نزدیک است
لباس عروسی را روی تخت پهن کرده بود و ناباورانه به آن نگاه میکرد. روی زمین چهار زانو نزدیک تختخواب نشسته بود و چشم از لباس سفید عروسی بر نمیداشت. نمیدانست چه مدت به آن حال در آنجا نشسته و چشم به لباس دوخته است. رنگ بر چهره نداشت. انگار مغزش از کار افتاده بود. حتی گریه هم نمیتوانست بکند. ...
تقدیر بود
وقتی به خودم آمدم و به بیگناهیاش پی بردم، خیلی دیر شده بود و تمام محبت و بندهای محبت و عشقی که بین ما بود پاره شده بود.زمانی که به خودم آمدم و به سویش بازگشتم آنقدر دلسرد و غمزده بود که آغوشش را به رویم باز نکرد و جز لبخندی محزون و نگاهی ملامتبار، چیز دیگری از او دریافت ...