آخرین فعالیت‌ها


  • ناطور دشت
    ستاره داد
  • عقاید 1 دلقک
    ستاره داد
  • تونل
    ستاره داد
  • گالاپاگوس
    ستاره داد
  • راز تولد
    ستاره داد
  • سر دسته‌ها
    ستاره داد
  • جنگ آخر زمان
    ستاره داد
  • مرگ در آند
    ستاره داد
  • زندگی واقعی آلخاندرو مایتا
    از زندگی واقعی آلخاندرو مایتا :

    آدم غیر حرفه ای در خودکشی، یعنی کسی که واققا خودش را نمی‌کشد. دوست دارد ذره ذره خودش را سر به نیست کند. (...)

  • زندگی واقعی آلخاندرو مایتا
    از زندگی واقعی آلخاندرو مایتا :

    هیچ وقت فکر کرده ای که توی این مملکت فاسد شدن چقدر سخت است؟ باید فرصت و امکانات زیادی داشت تا فاسد شد. بیش‌تر مردم به این دلیل شریف می‌مانند که راه دیگری ندارند. (...)

  • 1 گربه 1 مرد 1 مرگ
    از 1 گربه 1 مرد 1 مرگ :

    لبه ی مرگ چیزی فجیع‌تر از خود مرگ است. (...)

  • 1 گربه 1 مرد 1 مرگ
    از 1 گربه 1 مرد 1 مرگ :

    لبه ی مرگ چیزی فجیع‌تر از خود مرگ است. (...)

  • 1 گربه 1 مرد 1 مرگ
    از 1 گربه 1 مرد 1 مرگ :

    من در تمام عمرم مثل یک سگ زندگی کرده بودم. اما دیگر، تصمیم قاطعم بدل شدن به یک گربه بود. می‌خواستم گربه باشم. دیگر مثل سگ چابلوسی کردن، وابسته شدن به دیگران، وابسته کردن دیگران به خودم، سرم را به نوازش این و آن سپردن، با احساس نیاز به محبت و گرما خودم را به پاهای آدمها مالیدن و برای شیرین کردن خودم دم تکان دادن، در زندگی ام جایی ... (...)

  • دخیل بر پنجره فولاد
    از دخیل بر پنجره فولاد :

    آنچه که بیشتر رنجم می‌دهد، اینست که حس می‌کنم تو برای من حرف نمی‌زنی. حس می‌کنم حرف زدن توی خانه برایت عادت شده. حتا موقع حرف زدن هم نگاهم نمی‌کنی. درست مثل اینست که با خودت حرف می‌زنی. (...)

  • تباهی (فساد در کازابلانکا)
    از تباهی (فساد در کازابلانکا) :

    چه در زندگی واقعی و چه در فیلم‌ها هیچ وقت ندیده ام که مردی با جیب‌های خالی بتواند زن زیبایی را از راه به در کند. (...)

  • تباهی (فساد در کازابلانکا)
    از تباهی (فساد در کازابلانکا) :

    فقر همیشه مشاور خوبی نیست. آدم‌ها را تحت فشار قرار می‌دهد تا به زیر پا گذاشتن قانون، دزدی، کلاهبرداری و دروغ گفتن روی آورند. (...)

  • تباهی (فساد در کازابلانکا)
    از تباهی (فساد در کازابلانکا) :

    بقیه چطور این کارها را می‌کنند؟ چه جرأتی دارند؟ چرا دست زدن به کاری که برای بقیه مثل آب خوردن است باعث وحشتم می‌شود و عرق سردی وجودم را می‌گیرد؟ (...)

  • تباهی (فساد در کازابلانکا)
    از تباهی (فساد در کازابلانکا) :

    راستی چرا اصلا با حلیمه ازدواج کردم؟ واقعا درست نمی‌دانم. به گذشته‌ها برمی گردم تا آن لحظه ی شومی را که تصمیم به این کار گرفتم به یاد بیاورم. حتی درست نمی‌دانم که واقعا خودم این تصمیم را گرفتم یا دیگری. به احتمال زیاد به اکراه تن به این کار داده ام. واقعا چرا آدمها اغلب اوقات تصمیم‌های بسار مهمی را در زندگی تا این حد سرسری و عجولانه می‌گیرند ... (...)

  • سپیده‌دم ایرانی
    از سپیده‌دم ایرانی :

    من از همین مردم است که می‌ترسم. میل سیری ناپذیر آنها برای حذف مطلق بقیه مرا می‌ترساند. من این مردم را می‌شناسم! (...)

  • سپیده‌دم ایرانی
    از سپیده‌دم ایرانی :

    تنهایی سرنوشت همه ی آدم هاست. منتهی خیلی‌ها آن را پنهان می‌کنند؛ با چیزهایی که وجود ندارد آن را می‌پوشانند که یکیش هم لابد عشق است. (...)

  • سپیده‌دم ایرانی
    از سپیده‌دم ایرانی :

    ایرج گفت: تو،… تو خودت از آنچه اتفاق افتاده راضی هستی؟ پری شانه‌ها را بالا انداخت: نمی‌دانم! … و مگر فرقی می‌کند؟ اینجا کسی مسئول کاری که می‌کند نیست! همه فکر می‌کردند همان کاری را باید بکنند که دیگران می‌کنند. شاید هیچکس به خودش اجازه نمی‌داد شخصا و مستقلا در این باره تصمیم بگیرد. صورت مسئله همه را دچار هیجان کرده بود. همه مطمئن بودند باید با شاه مخالفت کنند ... (...)

  • سپیده‌دم ایرانی
    از سپیده‌دم ایرانی :

    من از آینده می‌ترسم! این ملت حرکت دسته جمعی بلد نیست، متعادل نیست و از حفظ توازن عاجز است؛ ظرافت در رفتار را نمی‌شناسد و اینها همه بخاطر این است که هیچوقت امکان رقصیدن نداشته است؛ فقط یک مشت رقص روستایی که مربوط به عهد شکار و دوران شبانی ست و معلوم نیست بتوان نام آن را رقص گذاشت. رقص دانش حرکت در عین توازن است! (...)

  • سپیده‌دم ایرانی
    از سپیده‌دم ایرانی :

    هیچ آدمی ممکن نیست بتواند از خودش فرار کند. وطن هر کس در حقیقت خود اوست! (...)