رمان ایرانی

سپیده‌دم ایرانی

نگاه
9789643512606
۱۳۸۴
۲۰۸ صفحه
۱۳۱۲ مشاهده
۶ نقل قول
دیگر رمان‌های امیرحسن چهل‌تن
مهرگیاه
مهرگیاه
تهران شهر بی‌آسمان
تهران شهر بی‌آسمان مخلص تو آدم چیزفهم. همین دیگه!... تو خودتم از وقتی پاساژ زدی رفقای سابقتو از یاد برده‌ی... نه بابا! حاج حسنو خیلی وقته ندیدمش. دیگه سونام نمیاد... اون که توپه توپه!... اون فقط یه قلمشه. چار تام بنگاه داره. حالام رفته بندرعباس بنز بیاره... نه مخلصتم؛ بنیاد دیگه با ما راه نمیاد.
تالار آیینه
تالار آیینه
دخیل بر پنجره فولاد
دخیل بر پنجره فولاد
دیگر کسی صدایم نزد
دیگر کسی صدایم نزد چند وقت است که دیگر کسی صدایم نزده است!؟ خدا می‌داند. یکسال! دو سال! آخر چند سال!؟ خدا می‌داند. دیگر هیچ‌کس توی این خانه نیست که صدایم بزند. امروز چند شنبه است؟ به گمانم دوشنبه باشد. اصلا چه فرقی می‌کند چه موقع روز است! به من چه که ساعت چند است. هر وقت که می‌خواهد باشد. اصلا به چه درد ...
مشاهده تمام رمان های امیرحسن چهل‌تن
مجموعه‌ها