رمان خارجی

راهی به سوی بهشت

(The way to paradise)

بعضی از کتاب‌های این نویسنده عبارتند از: در ستایش سپتامبر، یادداشت‌های دن ریگوبرتو، سور بز و نامه‌هایی به نویسنده جوان. از کتاب‌های دیگرش می‌توان به موج آخرین اشاره کرد که برنده جایزه منقدان کتاب ملی بود. ماریو وارگاس یوسا در سال 2010 سرانجام پس از نوشتن بیست و سه جلد رمان جایزه نوبل را به خویش اختصاص داد. رمان راهی به سوی بهشت، بیست و دومین رمان و بی‌گمان زیباترین شاهکار یوسا محسوب می‌شود.

علم
9789642241378
۱۳۸۹
۵۰۲ صفحه
۱۳۱۷ مشاهده
۰ نقل قول
ماریو بارگاس یوسا
صفحه نویسنده ماریو بارگاس یوسا
۲۱ رمان خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا داستان‌نویس، مقاله‌نویس، سیاست‌مدار و روزنامه‌نگار اهل پرو است. یوسا یکی از مهمترین رمان‌نویسان و مقاله‌نویسان معاصر آمریکای جنوبی و از معتبرترین نویسندگان نسل خود است. ماریو بارگاس یوسا بیست ساله بود که اولین داستانش منتشر شد؛ داستان کوتاهی بود به اسم «سر دسته ها» که در یکی از نشریات پایتخت به چاپ رسید. اما راه درازی را در پیش داشت و شاید خودش هم آن قدر جاه طلبی نداشت که روزگاری نامش را در میان ...
دیگر رمان‌های ماریو بارگاس یوسا
سور بز
سور بز اورانیا. پدر و مادر چندان لطفی در حقش نکرده بودند، نامش آدم را به یاد سیاره‌ای در آسمان یا فلزی معدنی می‌انداخت، به یاد همه چیز مگر زنی بلندبالا و خوش‌سیما با پوست آفتاب سوخته و چشم‌های درشت و سیاه کم و بیش غمگین که از توی آینه به او نگاه می‌کرد. اورنیا! واقعا که چه اسمی.
زندگی واقعی آلخاندرو مایتا
زندگی واقعی آلخاندرو مایتا رمان زندگی واقعی آلخاندرو مایتا، حرکت سیال و پر افت‌و‌خیز و چند لایه‌ای است از زندگی مردم عادی، اعضای گروه‌های سیاسی مبارز، دولت‌مردان، هنرمندان و. . . در 1 کشور آمریکای لاتین، با همه پیچیدگی‌ و ویژگی‌های کشورهای توسعه نیافته و مردم آن.
مردی که حرف می‌زند
مردی که حرف می‌زند روشنفکرانه، اخلاقی، هنرمندانه در آن واحد و به گونه‌ای درخشان... جذاب‌ترین رو روان‌ترین کتاب وارگاس یوسا. قصه‌گو، اطمینان و تسلط داستان‌سرایی را نشان می‌دهد که هنرش را در کنترل کامل دارد. داستانی جذاب است... وارگاس یوسا با مهارت بسیار و به گونه‌ای دلکش و متین، اسراری را می‌تند که سرنوشت شائول زوراتاس را در میان گرفته است...
ماهی در آب (خاطرات ماریو بارگاس یوسا)
ماهی در آب (خاطرات ماریو بارگاس یوسا) مادرم بازویم را گرفت و مرا از در سرویس ساختمان فرمانداری به خیابان برد. به سمت خاکریز اگیگرن به راه افتادیم.آخرین روزهای 1946 یا نخستین روزهای 1947 بود اما امتحانات مدرسه سالسیان خاتمه یافته بود. من کلاس پنجم را به پایان رسانده بودم و در پیورا تابستان با نور سفید و گرمای خفه کننده‌اش از راه می‌رسید. مادرم بی‌آنکه صدایش بلرزد ...
مشاهده تمام رمان های ماریو بارگاس یوسا
مجموعه‌ها