رمان خارجی

ماهی در آب (خاطرات ماریو بارگاس یوسا)

(A fish in the water)

مادرم بازویم را گرفت و مرا از در سرویس ساختمان فرمانداری به خیابان برد. به سمت خاکریز اگیگرن به راه افتادیم.آخرین روزهای 1946 یا نخستین روزهای 1947 بود اما امتحانات مدرسه سالسیان خاتمه یافته بود. من کلاس پنجم را به پایان رسانده بودم و در پیورا تابستان با نور سفید و گرمای خفه کننده‌اش از راه می‌رسید. مادرم بی‌آنکه صدایش بلرزد گفت: تو می‌دانستی مگر نه؟ ...

ثالث
9789643807702
۱۳۹۳
۳۰۰ صفحه
۱۰۵۳ مشاهده
۰ نقل قول
ماریو بارگاس یوسا
صفحه نویسنده ماریو بارگاس یوسا
۲۱ رمان خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا داستان‌نویس، مقاله‌نویس، سیاست‌مدار و روزنامه‌نگار اهل پرو است. یوسا یکی از مهمترین رمان‌نویسان و مقاله‌نویسان معاصر آمریکای جنوبی و از معتبرترین نویسندگان نسل خود است. ماریو بارگاس یوسا بیست ساله بود که اولین داستانش منتشر شد؛ داستان کوتاهی بود به اسم «سر دسته ها» که در یکی از نشریات پایتخت به چاپ رسید. اما راه درازی را در پیش داشت و شاید خودش هم آن قدر جاه طلبی نداشت که روزگاری نامش را در میان ...
دیگر رمان‌های ماریو بارگاس یوسا
سر دسته‌ها
سر دسته‌ها یوسا این 6 داستان کوتاه را در سال 1959، در سن 23 سالگی نوشت. بسیاری از عناصر این 6 داستان از جمله نام قهرمانان و درون‌مایه‌های داستان‌ها و سبک نگارش‌شان در رمان‌های بعدی یوسا به اشکال گوناگون بازآفرینی شده‌اند. دغدغه‌های دائمی یوسا: قدرت، خشونت، دوستی و هم‌‌بستگی در 6 داستان این مجموعه نیز حضوری پررنگ دارد.
عیش مدام (فلوبر و مادام بوواری)
عیش مدام (فلوبر و مادام بوواری) شناخت آثار ماندگار کلاسیک و پی بردن به نقش آن‌ها در تحول ادبیات و هموار کردن راه نویسندگان دوران‌های بعد، برای خواننده ادبیات ضرورت مطلق دارد. گوستاو فلوبر در شمار نویسندگانی است که آثارش هم به اعتبار شخصیت‌ها و هم به سبب نوآوری‌هایی که راه‌گشای نویسندگان بعد از او، از هر مکتب و هر نحله، بوده بی‌گمان جایگاهی والا در ...
سال‌های سگی
سال‌های سگی بارگاس یوسا در سال‌های سگی، که در آن، در پرداخت هر رویداد هویت واقعی یکی از آدم‌های اصلی را تا لحظه آخر پنهان نگاه می‌دارد، شعاع‌های چند لایه بر واقعیت می‌تاباند، زیرا معتقد است که رمان به نسبت تعداد سطوح واقعیتی که مطرح می‌کند بزرگ‌تر و جامع‌تر ارائه می‌شود.
چه کسی پالومینو مولرو را کشت
چه کسی پالومینو مولرو را کشت دونیا لوپه التماس‌کنان زانو زد. چیزی نمی‌دانست،‌ چیزی درک نمی‌کرد. «من کاری نکردم، قربان. هیچی،‌ هیچی. دو تا بچه رو که اتاق می‌خواستن راهشون دادم. به خاطر خدا، فرض کنین مادرتونم، قربان،‌ تیراندازی نکنین ما نمی‌خوایم اینجا رسوایی چیزی پیش بیاد.»
مشاهده تمام رمان های ماریو بارگاس یوسا
مجموعه‌ها