رمان ایرانی

گوهر یک‌دانه

همان‌طور که ایستاده و محو تماشایش شده بودم، یک آن احساس کردم که چشمانش در حال باز شدن است. نفسم بند آمد. نگاهش به یکباره هشیار شد. قلبم از حرکت باز ایستاد. برای یک دقیقه هردو محو یکدیگر شدیم. من و پدرم هردو زبانمان بند آمده بود فقط به یکدیگر خیره شده بودیم. اول پدرم دهانش را باز کرد تا چیزی بیان کند اما نتوانست. من شروع کردم در حالی که تمام تنم از هیجان دیدن و صحبت کردن با او می‌لرزید و نگاهم به دستش بود که همچنان روی قلبش گذاشته بود،آرام و آهسته گفتم: می‌بخشید قربان، مزاحم شدم، مثل اینکه احوالتان چندان خوش نیست...

البرز
9789644423819
۱۳۸۸
۵۷۸ صفحه
۸۶۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مهناز سیدجواد جواهری
خیاط‌خانه ایران خانوم
خیاط‌خانه ایران خانوم از توی خیاط خانه صدای یکنواخت و مقطع قر و قر چرخ می‌آمد. صدا ی جر خوردن پارچه، صدای بالا پایین رفتن تاقه‌های پارچه، صدای خش خش بسته‌های نایلون، صدای یک مشت حرکت‌های عجول دست‌هایی که همه سرگرم بریدن، دوختن و بسته بندی لباس عروس بودند که بعد از دوخته شدن، این طرف و آن طرف، به چوبرختی‌ها ردیف می‌شد، ...
گل سرخی برای امیتیس
گل سرخی برای امیتیس به راستی کوروش کیست؟ این پرسشی است که مرا به نگارش این کتاب واداشت هردوت، مورخ یونانی نوشته است کوروش سرداری نمونه بوده که تا امروز دنیا سرداریمانند او ندیده است و همه ویژگی‌هایی که باید در یک سردار باشد در وی بود.
از مکتب‌خانه تا مونترآل
از مکتب‌خانه تا مونترآل در این کتاب خاطرات تلخ و شیرین و طنز دختری را می‌خوانید که مسیر ماجراهای زندگی او از شیراز شروع شد و دست تقدیر او را به مونترال کانادا کشاند: دیگر چیزی به عید نمانده و این در حالی بود که بگیر و ببندهای کشف حجاب هم‌چنان ادامه داشت. برای همین هم نوروز آن سال با بی‌رونقی برگزار شد و ...
مانلی
مانلی حضور شاهرخ که برای برداشتن موتورش به حیاط آمد سبب شد آسیه خانم از من فاصله بگیرد. شاهرخ موتورش را از حیاط بیرون آورد و آن را روشن کرد. از من خواست سوار شوم. در حالی که اضطراب سراسر وجودم را می‌لرزاند ترک موتورش نشستم. در آخرین لحظه باز هم به او التماس کردم.
مشاهده تمام رمان های مهناز سیدجواد جواهری
مجموعه‌ها