مجموعه داستان داخلی

راز اشک‌های کریستالی

میرکسری
9789647449113
۱۳۸۳
۱۱۲ صفحه
۳۷۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حسن اصغری
آواز فواره آب و گنجشک
آواز فواره آب و گنجشک
مرغی که مانند پنگوئن راه می‌رفت و قهقهه می‌زد
مرغی که مانند پنگوئن راه می‌رفت و قهقهه می‌زد من درباره همه جزئیات زندگی شاعر تحقیق کرده بودم و همه چیزش را می‌دانستم؛ اما این وضعیت آخر زندگی شاعر، در ذهنم روشن نبود و حرکات غیرعادی و حرف‌زدن‌اش با مرغ‌ها و گل و گیاه و درخت‌های باغچه حیاط‌اش در نظرم راز ناگشوده بود...
لاله‌زار مرداب
لاله‌زار مرداب آیا مرداب لاله‌زار می‌زاید؟ این تقابل در ذات زندگی آدم‌هاست یا با نگاه ما پدید می‌آید؟ نگاه به شکوه و طراوت و شیفتگی عاشقانه به طبیعت با زایش مرگ و تابلو اندوه‌زاری پایان داستان را سوال برانگیز کرده است...
رستم در مرداب خوان دوم
رستم در مرداب خوان دوم نگاه آرش روی چین و شکن‌ موج‌ها لرزید و در سینه یک تپه موج غرنده تاب خورد و به ماسه‌زار ساحل افتاد. با پس‌نشینی لغزان تیغه‌های آب، آه کشید و فکر کرد، کاش پارویی به پهنای یک دشت در دست داشت و با آن بر سر موج‌ها می‌کوبید و تپه‌های آب را می‌شکست و صاف می‌کرد. بعد قایق‌اش را روی ...
ول کنید اسب مرا
ول کنید اسب مرا نگاه ماه‌رخ به چهره‌ام توی آینه دوخته شده بود. کنارش زانو زدم. توی آینه به چشم‌هاش نگاه کردم و گفتم: نگاه تو، مرا خلع سلاح کرده دختر. کف دستم را زیر چانه‌اش گذاشتم و سرش را بالا آوردم. گونه‌هاش از شرم مثل آتش کنده اجاق، سرخ و گداخته شده بود. چاقو را از جیب کتم بیرون آوردم. برق تیغه چاقو ...
مشاهده تمام رمان های حسن اصغری
مجموعه‌ها