موهای تنت سیخ خواهد شد!
وقایع وهمآلود بدذات و صدای قدمهایی دلهرهآور در لابهلای صفحات این کتاب ترسناک شب و روز تعقیب میکنند!
داستانهایی از گیدومو پاسان، چارلز دیکنز، جان گوردون، آلیسون پرینس و...
تو تویی 2
هر چی که لازم بود، در مقدمه جلد اول گفتم و حالا حرف آخر: باشد تا روزی بیش از اینها بدانیم، و بیش از اینها بنویسیم، و چیزیهایی بخوانیم و بنویسیم که پس از خواندن و نوشتن آنها، این احساس در ما بیدار شود که انسانتر شدهایم.
منظره زمستانی
از هفتهها قبل مقدمات و تهیه و تدارک جشن آغاز شد. قرار بود تمام دهکده در آن ضیافت شرکت کنند. قرار بود بزی سر ببرند و کباب کنند. زنها سخت مشغول درست کردن شیرینیجات و غذاهی خوشمزه بودند، بیآنکه از خرج و مخارج ابایی داشتهباشند.
زمان طاووس
بیرون که رفتند، مگ از سر تنفر فریاد فروخوردهای کشید؛ تمام کرمهای خاکی حیاط روی پله خزیده و همانجا مرده بودند. محوطه چمنکاری حالا صرفا حالت اسفنجی نداشت، بلکه خیس آب بود و مثل باتلاقی لجن گرفته به نظر میرسید.
قصهها افسانهها و سرودههای مردم و سرزمین کانادا
انسانها روی کره زمین در هر جایی که باشند قصهها و افسانههای خاص خود را دارند. این کتاب قصهها و افسانههایی است از انسانهای مهاجر به سرزمین کانادا. شرح رنجها - گرفتاریها - خوبیها - بدیها - مبارزهها - موفقیتها و شکستهای آنها در این سرزمین. خواندن این داستانها ما را به عالم دیگر و به درون خود میبرد و ...
کلاف سردرگم (گزیدهای از داستانهای امروز)
ناگهان چون پلنگی خشمناک راه افتاد. اتفاقا این آقای معلم لهجه غلیظ شیرازی داشت و اصرار داشت که خیلی خیلی عامیانه صحبت کند. همینطور که پیش میآمد با لهجه خاصش گفت:
‹‹بهبه نرهخر. مثل قوالها صورتک زدی؟ مگه اینجا دسته هفت صندوقی آوردن؟››