موهای تنت سیخ خواهد شد!
وقایع وهمآلود بدذات و صدای قدمهایی دلهرهآور در لابهلای صفحات این کتاب ترسناک شب و روز تعقیب میکنند!
داستانهایی از گیدومو پاسان، چارلز دیکنز، جان گوردون، آلیسون پرینس و...
100 (100 داستان ک...
روزی روزگاری، مردی در باغش چندین درخت انار داشت و سالها به هنگام پاییز انارهایش را در سینیهای نقرهای، بیرون باغش میگذاشت و بر سینیها علامتهایی گذاشته بود که رویشان نوشته بود: یکی بردارید، نوش جانتان. اما مردم میگذشتند و هیچکس از میوهها بر نمیداشت!
مرد فکری کرد و سال بعد هنگام پاییز دیگر انارها را بر سینیهای نقره نگذاشت، اما ...
داستانهای وحشت 2
زمان طاووس
بیرون که رفتند، مگ از سر تنفر فریاد فروخوردهای کشید؛ تمام کرمهای خاکی حیاط روی پله خزیده و همانجا مرده بودند. محوطه چمنکاری حالا صرفا حالت اسفنجی نداشت، بلکه خیس آب بود و مثل باتلاقی لجن گرفته به نظر میرسید.
بید مجنون( داستانهای کوتاه از نویسندگان زن استرالیا) مجموعه داستان
برای خوشبخت بودن نیازی نداشت که حتما کسی کنارش باشد، نقصانی در زندگیاش نبود تا با وجود همسر پر شود. دلی فکر میکرد وجود همسر در کنار زن، تنها به منزلهی تکامل روح و تقسیم نیازهای عاطفی است، نه روزمرگی و تحمل دائم، او نمیخواست مانند اکثر زنانی که میشناخت، از مردان پلی بسازد برای رسیدن به آرزوهایش. در جستجوی ...
بعضی زنها
آرچي مكلاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يكبار ميشنيد هرگز فراموش نميكرد. صدايي صاف و محكم. كلمهها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا ميكرد. آواز محزون و يكنواخت و بيپيرايهاش، چيزهايي را بيان ميكرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...