این کتاب در واقع نوعی تقویم خانوادگی کریسمس محسوب میشود و به 24 فصل تقسیم شده تا اعضای خانواده، از مطالعه مشترک هر فصل در شبهای سرد دسامبر لذت ببرندو در روز تولد عیسی مسیح کتاب را به پایان برسانند.
۱۹ رمان
یوستین گردر (به نروژی: Jostein Gaarder) (زاده ۸ اوت ۱۹۵۲) نویسنده نروژی و معلم فلسفه است. عمده شهرت او بهخاطر نگارش کتاب آموزش فلسفه در قالب داستان با عنوان دنیای سوفی است
او رماننویس و خالق داستانهای کوتاه است که بیشتر دارای اطلاعات فلسفی برای مخاطبین جوانش میباشد. یوستین گردر در رشته فلسفه، الهیات، و ادبیات از دانشگاه اسلو فارغالتحصیل شد و سپس بهمدت دهسال بهتدریس «تاریخ عقاید» در دبیرستانها پرداخت. او در حالحاضر بهعنوان نویسندهٔ آزاد درکنار ِ همسر و ...
زندگی کوتاه است (نامه به قدیس آگوستین)
زندگی کوتاه است؛ ویتا برویس، هم یک داستان عاشقانه کلاسیک است، که به زیبایی تمام بیان شده و هم تاملی است مسحور کننده در زندگانی قدیس آوگوستین و معشوق سالیانش که هرگز اجازه نیافت با او ازدواج کند. با خواننده کتاب است که اصالت این متن را، که نویسنده مدعی کشف آن است، تشخیص بدهد.
مرد داستان فروش
سالها پیش نمایش سیرکی در اولم برگزار شد. رئیس سیرک مرد تنومندی بود و عاشق یکی از بندبازهایش به نام تری شده بود که دختر خیلی زیبایی بود. آنها با هم ازدواج کردند و سال بعد تری برای او دختری به دنیا آورد که نام او را پانینا مادنیا گذاشتند. این خانواده کوچک و خوشبخت در کاروان صورتیرنگ سیرک زندگی ...
مایا
آخرین مرحله از سفر طولانی 2 ماههام در اقیانوس آرام به تاوئونی در جزایر فیجی ختم شد. وظیفه من بررسی چگونگی رشد و گسترش گیاهان و انواع جانورانی بود که در ایجاد توازن اکولوژیک آنجا تاثیر داشتهاند. در بخش جنوبی اقیانوس آرام، سرزمین زرخیزی برای اینگونه بررسیها و پژوهشها وجود دارد.
بسیاری از جزایری که از آن ها دیدن کردم تا ...
دختر مدیر سیرک
سالها پیش نمایش سیرکی در اولم برگزار شد. رئیس سیرک مرد تنومندی بود و عاشق یکی از بندبازهایش به نام تری شده بود که دختر خیلی زیبایی بود. آنها با هم ازدواج کردند و سال بعد تری برای او دختری به دنیا آورد که نام او را پانینا مادنیا گذاشتند. این خانواده کوچک و خوشبخت در کاروان صورتیرنگ سیرک زندگی ...
کتابخانه سحرآمیز بیبی بوکن
زیرزمین خیلی تاریک بود، اما کتابها درخششی خاص داشتن. از احساس این که قبلا هم اینجا بودهام، هم احساس آشفتگی میکردم و هم خوشحالی. در این لحظه، صدای آهسته زنگی رو شنیدم و بعد اتاق پر از نوری غبارآلود شد. میلیونها ذره کوچک نور مثل ستارگان سوسو زنان در اطرافمون به پرواز در اومدن. با خودم گفتم: حالا من بخشی ...