این کتاب در واقع نوعی تقویم خانوادگی کریسمس محسوب میشود و به 24 فصل تقسیم شده تا اعضای خانواده، از مطالعه مشترک هر فصل در شبهای سرد دسامبر لذت ببرندو در روز تولد عیسی مسیح کتاب را به پایان برسانند.
۱۹ رمان
یوستین گردر (به نروژی: Jostein Gaarder) (زاده ۸ اوت ۱۹۵۲) نویسنده نروژی و معلم فلسفه است. عمده شهرت او بهخاطر نگارش کتاب آموزش فلسفه در قالب داستان با عنوان دنیای سوفی است
او رماننویس و خالق داستانهای کوتاه است که بیشتر دارای اطلاعات فلسفی برای مخاطبین جوانش میباشد. یوستین گردر در رشته فلسفه، الهیات، و ادبیات از دانشگاه اسلو فارغالتحصیل شد و سپس بهمدت دهسال بهتدریس «تاریخ عقاید» در دبیرستانها پرداخت. او در حالحاضر بهعنوان نویسندهٔ آزاد درکنار ِ همسر و ...
دختر پرتقال
پدرم بنا به مدرک مهمی نشان داده بود که مرا دیوانه فرض نکرده و درباره دختر پرتقالی از خود افسانهای نساخته بوده است. امکان داشت همه چیز را برای من نگفته باشد. اما آنچه گفته بود حقیقت محض بود. اما به یاد نداشتم که حتی یکبار هم در راهروی خانهمان تابلویی از پرتقال یا درخت آن دیده باشم. فقط نقاشیهای ...
مایا
آخرین مرحله از سفر طولانی 2 ماههام در اقیانوس آرام به تاوئونی در جزایر فیجی ختم شد. وظیفه من بررسی چگونگی رشد و گسترش گیاهان و انواع جانورانی بود که در ایجاد توازن اکولوژیک آنجا تاثیر داشتهاند. در بخش جنوبی اقیانوس آرام، سرزمین زرخیزی برای اینگونه بررسیها و پژوهشها وجود دارد.
بسیاری از جزایری که از آن ها دیدن کردم تا ...
راز فال ورق
یوستین گوردر در این کتاب نیز چون اثر پرآوازهی دیگرش، دنیای سوفی، توانایی ادبی خود را در آمیختن جهانهای واقعی و تخیلی و جهش از یکی به دیگری، و نیز درهم بافتن داستانی پرفراز و فرود را با پرسشهایی فلسفی و هستیشناختی، نشان میدهد. سفر هانس و پدرش از نروژ تا یونان سفری واقعی است اما در ضمن آن، هانس ...
کتابخانه سحرآمیز بیبی بوکن
زیرزمین خیلی تاریک بود، اما کتابها درخششی خاص داشتن. از احساس این که قبلا هم اینجا بودهام، هم احساس آشفتگی میکردم و هم خوشحالی. در این لحظه، صدای آهسته زنگی رو شنیدم و بعد اتاق پر از نوری غبارآلود شد. میلیونها ذره کوچک نور مثل ستارگان سوسو زنان در اطرافمون به پرواز در اومدن. با خودم گفتم: حالا من بخشی ...
سلام کسی اینجا نیست
مادرم میگفت بچه توی شکمش سر و ته ایستاده است و به شکمش لگد میزند. مادرم از لگدهای آن فسقلی دائم زرد و کبود میشد. وقتی این حرفها را میزد، فکر کردم چرا این برادر کوچولو مراعات مادر را نمیکند. دوست داشتم بنشینم و از روی شکم مادر به او بگویم که باید چهطوری باشد. ولی خوب هیچ بچهای تربیت ...