رمان ایرانی

داستان یک روح

من بوف کور را به دلیل ارتباط روشن آن با مسائل روحی بشر از دیدگاه روانشناسی بررسی کرده‌ام و عمده ابزار من مباحث روانی کارل گوستاو یونگ و مسائل اساطیری و سمبل‌شناسی بوده است و البته در مقدمه کتاب درباره ساختارهای ادبی آن هم، از جمله تکنیک منحصر به فرد آن از نظر داستان‌پردازی بحث‌هایی کرده‌ام. بوف کور از طرفی در بر دارنده تمام رمز و رازهای ادبیات داستانی ما و دقیقا ادامه منطقی ادبیات سمبلیک و تمثیلی ماست و از طرف دیگر سرآغاز فصل جدید در ادبیات ماست (با توجه به مباحث تودروف: داستان شگرف) و این راز عظمت همه شاهکارهای ادبی است که از یک سو ریشه در ادبیات و سنت‌های پیش از خود دارند و از دیگر سو، پنجره‌ای به فضا و زمانی دیگر و به تبع ذهنی و دریافتی دیگر می‌گشایند.

فردوس
9789643200947
۱۳۸۳
۳۶۰ صفحه
۱۰۹۰ مشاهده
۰ نقل قول
سیروس شمیسا
صفحه نویسنده سیروس شمیسا
۶ رمان سیروس شَمیسا استاد ادبیّات فارسی و نویسندهٔ پرکار ایرانی است که تاکنون بیش از ۴۰ اثر خلق کرده‌است. وی تحصیلات عالی خود را در دانشگاه شیراز آغاز کرد و چند سالی پزشکی خواند، ولی پس از چندی تغییر رشته داد و در همان‌جا مدرک کارشناسی خود را در ادبیّات فارسی گرفت. پس از آن وارد دوره دکتری ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۵۷ از رساله خود به راهنمایی دکتر خانلری دفاع کرد.
دیگر رمان‌های سیروس شمیسا
ماه در پرونده
ماه در پرونده سرانجام تلفن زدند و به آقا گقتند که وضع پدرشان دیگر کاملا وخیم شده و در شرف موت است. من آنجا بودم. آقا خیلی مضطرب شد. گفت کارها را شما انجام بدهید من باید همین الان حرکت کنم و به طرف عکس پدرش که لبخند می‌زد خیره شد. آقا برای دادن چند دستور دیگر از اطاق خارج شد. من رفتم ...
آینه و 3 داستان دیگر
آینه و 3 داستان دیگر داستان از این‌جا شروع می‌شود که مدت‌ها بود حس می‌کردم زنم به من خیانت می‌کند و یک دفعه به صرافت افتاده بودم که سر از کارش در بیارم. یک بعدازظهر تا غروب لابه‌لای چادر و چاقچورش، لابه‌لای کتاب دعایش، توی کیسه قباله‌جاتش، توی بقچه خرت و پرت‌هایش، همه جا را گشتم. تصویرهای مختلفی پیدا کرده بودم، نقاشی‌هایی بود که خودش ...
سیروس در اعماق
سیروس در اعماق سیروس، همسال، هم‌بازی و هم‌نام من، همسایه ما بود. یعنی خانه‌شان درست همان خانه کوچک سر کوچه بود که هنوز هم هست. دیوار اطاق‌هایش، گمان می‌کنم 2 اطاق و 1 ایوان داشت، قسمتی از دیوار حیاط ما بود که شکم آورده بود و 1 درخت انجیر وسطش روئیده بود. در قسمت شمالی حیاط خانه ما بود که بزرگ بود و ...
نزدیک دورها
نزدیک دورها بیشتر دو کوچه را به یاد می‌آورم که هر دو مشخصا به یک میدان و یا شاید به میدان‌های دیگری می‌رسیدند. از هر کوچه که می‌رفتیم ار مسیری همانند عبور می‌کردیم. شب‌ها دروازه را نمی‌بستند، یعنی گاهی می‌بستند و گاهی نمی‌بستند. من شب از یکی از این کوچه‌ها می‌رفتم. همه‌جا خلوت بود. مناظر و مرایا عجیب بودند. در روز این ...
مشاهده تمام رمان های سیروس شمیسا
مجموعه‌ها