رمان ایرانی

برف وقتی رو چتر سنگینی می‌کنه و چترها رو خیس می‌کنه مرثیه‌اس، اما وقتی کف دست تو بالا می‌گیری و چند دونه برف تالاپ می‌افته کف دستت سردی برف بهت نشاط می‌ده، اون وقت دیگه مرثیه نیست، تالاپ تالاپ برف روی چتر برات می‌شه ترانه، یه ترانه که هم سرده و هم گرم. سردش مال آدمای بی‌احساس و گرمیش مال آدمای عاشق...

پرسمان
9789642835652
۱۳۸۹
۴۳۶ صفحه
۱۸۳۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مژگان مظفری
مرا از من ربودی
مرا از من ربودی یه چیزی تو نگات داری که هر وقت می‌بینم انگار برق دویست و بیست ولت به قلب صاب مردم وصل می‌کنن. تو بکری شمیسا! به خدا لنگه نداری. عین جیوه تو تمام وجودم موج می‌زنی. مونث پر زرق و برق فقط برای یک لحظه آنی جلب توجه می‌کنه اما مونث نجیب مرد رو جذب می‌کنه. تو نجیبی شمیسا. این‌قدر که ...
تویی در آسمان قلبم
تویی در آسمان قلبم دردهای من، جامعه نیستند تا زتن درآورم چامه و چکام نیستند تا رنای جان برآورم دردهای من نگفتنی درد‌های من نگفتنی است دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که کف‌هایشان درد می‌‌کند
کولی
کولی زندگی دریایی، آرزوی من بود که بالاخره به آن رسیده بودم. قانون دریا مانند قانون خشکی، خشک و خشن نبود، مثل خود دریا لطیف و آرام و گاهی طوفانی و خشن می‌شد که خشن بودنش هم برای من شیرین و هیجان‌انگیز بود...
خزان رامتین
خزان رامتین
شاه‌پرک‌ها هم می‌گریند
شاه‌پرک‌ها هم می‌گریند
مشاهده تمام رمان های مژگان مظفری
مجموعه‌ها