آرام جان
میگویند که آدمها
وقتی در کنار هم زندگی میکنند
زیر یک سقف
اگرچه از دو دنیای متفاوت و دور از هم
و حتی گاهی متضاد
راهی را آغاز کردهاند
اما کمکم شبیه یکدیگر میشوند
و کمابیش خصوصیات یکدیگر را میپذیرند
این یعنی صیقل خوردن آدمها
و اگر دو نفر بدانند از زندگی چه میخواهند
روح و روانشان نیز در کنار هم
صیقل میخورد
و به آرامش میرسد:
آرامشی در روح
آرامشی در جان!
بازمانده
یک روز مقابل تمامی دیگران ایستادی و بر خواستهات، و آنچه ایمانت بود پای فشردی. من نیز به دلگرمی آن ایمان و هر آنچه عشق تو تصور میکردم چشم به راهت ماندم، تو رفتی و آنچه از تو باز ماند لحظاتی بود که من چشم به آسمان داشتم.
تنها با تو
من نادر رفیعی هستم، با اینکه میدانم الان زمان مناسبی برای مطرح کردن این موضوع نیست ولی همین حالا دختر شما را رسما خواستگاری میکنم. خواهش میکنم به دختر سنگدل خود بگویید مرا ببخشد وگرنه آنقدر در این گورستان سرد مینشینم تا با یاد عشق او در کنار مزار پدرش بمیرم.