۲۳ رمان
سیامک گلشیری در بیستودوم مردادماه سال ۱۳۴۷ در اصفهان متولد شد. تحصیلاتش را تا سطح کارشناسی ارشد زبان و ادبیات آلمانی ادامه داده. فعالیت ادبیاش را به طور جدی از سال ۱۳۷۱ آغاز کرد. سیامک، پسر احمد گلشیری، مترجم و برادرزاده هوشنگ گلشیری، داستاننویس فقید است.
آخرین رویای فروغ
گفت مرد تعریف میکند که یک سال پیش یک روز عصر با پسرش میآیند و توی ساحل مینشینند، شاید همان اطراف، نزدیک جایی که امیر و دوستانش نشسته بودند، آنوقت مرد به سرش میزندکه با پسرش بروند توی آب، لباسهایشان را درمیآورند و میزنند به آب، همانطور که دست همدیگر را گرفته بودند، چند متری جلو میروند، فکر می کردند ...
خانهای در تاریکی
خیلی وقت پیشها کنار یه جنگل، تو یه خونه خیلی بزرگ، یه خونواده زندگی میکردن. یه شب یه اتفاقی میافته، یه اتفاقی که زندگی اون آدمها رو عوض میکنه. طرفهای نیمهشب، وقتی همهشون خواب بودهن، یهو صدای زنگ در خونه بلند میشه. از پشت در صدای یه دختری رو میشنون که خواهش میکنه درو باز کنن... دختره تعریف میکنه که ...
خفاش شب
راه افتاد طرف عقب ماشین. چشمش به زن لاغراندام افتاد که در طرف خودش را باز کرده بود. شنید که داشتند با هم حرف میزدند. در صندوق عقب را باز کرد. کفپوش سیاه رنگ را بالا زد. دستش را برد زیر آن و کنار تایر زاپاس را دست کشید. دستش به جسم سردی خورد. انگشتها را خیلی آهسته از تیغه ...
شاهزاده سنگی و چند داستان دیگر (زیباترین داستانهای 1001 شب 1)
«هفتصد سال اولی که در این خمره بودم، با خودم عهد کردم هرکس مرا آزاد کند، او را از مال دنیا بینیاز کنم، اما هیچکس مرا آزاد نکرد. در هفتصد سال دوم با خودم گفتم که هرکس مرا از این خمره بیرون بیاورد، او را صاحب تمام گنجهای زمین میکنم. اما باز این اتفاق نیفتاد. در طول چهارصد سال بعد ...